مصطفی بیاتی فر
(رئیس شعبه 110 دادگاه عمومی جزایی شهرستان کرمانشاه)
چکیده
در پروندهای موضوع ایراد صدمه بدنی ناشی از تخلفات راهنمایی و رانندگی، مصدوم مدعی از بین رفتن حسّ بویایی خود در اثر تصادف میشود و پزشکی قانونی با اعلام این که روش قطعی در خصوص تأیید عدم وجود حسن بویایی وجود ندارد، اظهار میدارد که نمیتوان به طور قاطع فقد حس بویایی را به تصادف منتسب نمود. دادگاه بدوی به این اساس، حکم به برائت متهم در این قسمت صادر مینماید. با اعتراض شاکی، دادگاه تجدیدنظر با این استدلال که انسانها نوعاً دارای حس بویایی هستند و عوامل دیگری غیر از تصادف در از بین رفتن حسن بویایی دخیل نبوده موضوع را از باب لوث تشخیص میدهد. این استدلال دادگاه تجدیدنظر جای ایراد دارد زیرا اولاً پزشکی قانونی نتوانسته اصل وجود حس بویایی قبل از تصادف و انتساب از بین رفتن آن را خالی که شاید دادگاه میتوانسته با تحقق به این حقیقت دست یابد.
کلید واژهها: قسامه، دلیل، لوث، پزشکی قانونی
درآمد
چندی پیش یکی از آراء شعبه تحت تصدیام نقض گردید اگر چه پذیرش نظر مرجع تجدید نظر از باب عالیتر بودن بر این شعبه فرض بود اما از آنجا که باب مباحثه و تحلیل آراء بسته نیست، من نیز از این منظر به بررسی این دو دادنامه پرداخته و قضاوت امر را به خوانندگان محترم واگذار مینمایم.
شرح پرونده
در تاریخ 27/1/1386 بی احتیاطی آقای (الف) در امر رانندگی منجر به مصدوم شدن آقایان (ب) و (ج) شد. به دنبال مقصر دانسته شدن راننده حسب نظریه افسر کاردان فنی و عدم اعتراض راننده، دادیار دادسرا به لحاظ انطباق نظریه افسر کاردان با اوضاع و احوال مسلم قضیه، قرار مجرمیت صادر کرد و پرونده با صدور کیفر خواست شماره 5842 – 23/11/1386 به شعبه110، ارجاع شد که منتهی به صدور دادنامه شماره 128 – 29/2/1387 گردید. در این دادنامه با احراز رابطه سببيت بین تقصیر راننده و صدمات وارده، راننده به پرداخت دیه و جزای نقدی محکوم شد. رأی صادره مورد پذیرش طرفین واقع شد و تنها احدی از مصدومین به یک قسمت از رأی معترض گردید و آن این که وی مدعی بود حس بویایی خود را در اثر تصادف از دست داده است، در حالیکه در گواهی پزشکی قانونی به این موضوع اشاره نشده بود توضیح اینکه با اعتراض شاکی به نظریه پزشکی قانونی، موضوع در کمیسیون پزشکی مطرح شده و آن کمیسیون اظهار داشته بود: «روش قطعی در خصوص تایید عدم وجود حس بویایی وجود ندارد و از سوی دیگر در صورت نبود حس بویایی، نمیتوان آن را به طور قاطع به تصادف منتسب نمود.» این شعبه بنا به استدلال کمیسیون پزشکی و با عنایت به اصل «عدم» و «برائت» و «تفسیر به نفع متهم»، رأی بر برائت راننده در این قسمت صادر نمود.
با تجدیدنظرخواهی شاکی، پرونده به یکی از شعب تجدید نظر استان کرمانشاه ارجاع شد و آن شعبه طی دادنامه شماره 532 – 16/10/1387 با پذیرش اعتراض مصدوم، راننده را به پرداخت یک فقره دیه کامل بابت از بین رفتن حس بویایی محکوم نمود. استدلال دادگاه تجدیدنظر بر این بود که:«1- کلیه انسانها نوعاً دارای حس بویایی هستند مگر خلاف آن ثابت شود، پس تجدیدنظرخواه تا پیش از تصادف، دارای حس بویایی بوده و پس از تصادف که ضرباتی به سر و بینی وی وارد شده است، این حس از بین رفته است و اصل بر وجود حس بویایی پیش از تصادف بوده است. 2- با توجه به قرائن موجود، عامل دیگری غیر از تصادف در از بین رفتن حس بویایی موجود نبوده است. 3- دادگاه در این مورد موضوع را از باب لوث تشخیص داده و پس از جری تشریفات قسامه، ضمن نقض دادنامه تجدید نظر خواسته…»
نقد و بررسی
در بررسی استدلال دادگاه تجدیدنظر باید گفت:
1- در بند اول: معلوم نيست این موضوع چگونه احراز شده که تجدیدنظرخواه تا پیش از تصادف دارای حس بویایی بوده است در حالیکه تحقیق و بررسی در این خصوص صورت نگرفته است.
2- در بند اول آمده «و پس از تصادف که ضرباتی به سر و بینی وی وارد شده، این حس از بین رفته است.» نحوه احراز این ادعا نیز مشخص نیست زیرا اعضای کمیسیون پزشکی که متشکل از پزشکان حاذق و با تجربه هستند، نتوانستهاند به ضرص قاطع آن را به تصادف منتسب نمایند. به عبارت دیگر حتی اگر ادعای مصدوم را بپذیریم که قبلاً حس بویایی داشته و پس از تصادف آن را از دست داده است، باز هم پزشکان متخصص معتقدند که احراز رابطه سببيت بین تصادف و از دست دادن حس بویایی مشکل است، اما در این رأی به قطع و يقين آمده که مصدوم قبلاً حس بویایی داشته و در اثر تصادف آن را از دست داده است.
3- در قسمت آخر بند اول آمده که «واصل به وجود حس بویایی قبل از تصادف بوده است» وقتی در صدر بند با قاطعیت به وجود حس بویایی قبل از تصادف اعتقاد داشتیم، دیگر نیازی به طرح این اصل نمیباشد. فرض دارا بودن حس بویایی با دلیل، اثبات شده و دلیل، بالاتر از اماره و اصل است و اگر در اعتقاد خود شکی داشته باشیم یا خللی در دلایل ببینیم، متمسک به اصل میشویم. در حالی که وقتی دلیلی وجود دارد نیازی به توسل به اصل نیست و مطابق جمله مشهور «الاصل، دلیل حیث لا دلیل له» در صورت نبود دلیل، نوبت به اصل میرسد.
4- در بند دوم آمده «با توجه به قرائن موجود، عاملی جز تصادف در از بین رفتن حس بویایی مؤثر نبوده است.» در این خصوص، اولاً: چه قرینهای مورد نظر است؟ ثانیاً: چگونه امری را که پزشکان متخصص نتوانستند اثبات نمایند، افرادی نا آشنا به علم پزشکی با قاطعیت به آن نظر میدهند، و ثالثاً: پذیرش نظر منوط به این است که بگوییم قائلان این قول اعتقاد به داشتن حس بویایی قبل از تصادف داشتهاند که با تصادف از بین رفته است.
5- در بند سوم رأی، دادگاه موضوع را از باب لوث تشخیص داده است در حالی که برای تحقق لوث، ظن و گمان یا اماره ظنیهای لازم است که همراه با قرائن قوی و نزدیک به علم باشد، مانند آنکه شخصی را با چاقوی خونآلود در کنار جسدی که به تازگی کشته شده است، ببینند. اگر قضات دادگاه تجدیدنظر به داشتن حس بویایی قبل از تصادف و از دست دادن آن در اثر تصادف علم داشتهاند، دیگر نیازی به قسامه نیست و اگر اعتقاد ایشان بنا به اصل وجود حس بویایی در انسانها بوده، باز هم کار به لوث و قسامه نمیکشید. ثانیاً: اجرای قسامه وقتی است که حاکم راهی برای اثبات جنایت جز قسامه نداشته باشد. در این پرونده آیا امكان تحقیق راجع به اینکه مصدوم قبل از تصادف حس بویایی داشته یا خیر، نبوده است؟ به عنوان مثال آیا نمیشد استماع شهادت نمود؟ چنانکه پیامبر اکرم (ص) نیز در دعوی انصار علیه یهودیان ابتدا طلب دو شاهد عادل نمود و چون انصار نتوانستند حاضر نمایند، به قسامه متوسل شد. پس قسامه در طول سایر ادله است و در صورت نبود هیچ دلیلی، کار به قسامه میرسد تا جايي كه حتي اگر متهم دليل بياورد، قسامه جاري نميشود.
6- قسامه را چه حکمی امضایی بدانیم که پیش از اسلام سابقه داشته است، چنانکه ابن اثیر میگوید و چه بنا به روایت زراره از حضرت ابن عبدالله (ع)، حکمی تأسیسی بدانیم، تنها در مورد نفس و قطع اعضا (جراحات) جاری است و اگر قسامه را در قتل نفس مورد اجماع مسلمین است، اما در قطع اعضاء تنها مورد اجماع شیعه است (مرعشی، 1379، ج2، ص17) شاید به این دلیل که قسامه، خلاف اصل بوده و باید به قدر متیقن تفسیر شود، چنانكه عدهای اجرای قسامه را امروزه جایز ندانسته و معتقدند پیامبر اکرم (ص) با این امر میخواستند مشکل آن روز انصار و یهودیان را حل نمایند و دلیلی بر اجرای آن در سایر موارد وجود ندارد. عدهای نیز آن را در قتل نفس جاری دانسته و در پایان عده ای قسامه را علاوه بر قتل نفس، در قطع اعضاء نیز قابل اجرا دانستهاند و این مورد اجماع شیعه است. ماده 254 قانون مجازات اسلامی اصلاحی 23/10/1380 نیز از همین نظر تبعیت نموده است.
همانگونه که میبینیم موضوع مورد اعتراض، از دست دادن حس بویایی بوده که قتل نفس، قطع عضو یا جراحت محسوب نمیشود، زیرا در جراحت باید خونریزی صورت گیرد لذا تشخیص لوث و اجرای قسامه در این موضوع با قانون و مبانی فقهی سازگارنيست.
7- اصل عدم یکی از اصول عملیه است که در بسیاری از مباحث حقوقی جاری است و قاعده «البینه علی المدعی واليمين علی من انکر» نیز تا حدودی از این اصل ناشی میشود، زیرا اصل برعدم وجود حق براي مدعي است.
مگر آنکه با بیّنه ثابت شود. پس این استدلال دادگاه تجدید نظر که «اصل بر وجود حس بویایی قبل از تصادف است»، با هیچ یک از اصول و قواعد حقوقی سازگار نیست و حتی اگر بگوییم که در سابق اصل بر وجود حس بویایی بوده است، باید آن را تا قبل از تصادف، استصحاب نماییم. علاوه بر آن در استصحاب، نیاز به یقین سابق داریم. (گرجی، 1381، ص170) در حالیکه در این پرونده یقین بر وجود حس بویایی برای مصدوم قبل از تصادف وجود ندارد. لذا باید گفت اصل بر عدم حس بویایی است مگر آن که مدعی، خلاف آن را با بیّنه اثبات نماید.
8- اصل برائت که در اصل 37 قانون اساسی و در قوانین عادی و کتب فقهی مورد تأکید قرار گرفته است و نیز اصل«تفسیر به نفع متهم» از اصول پایه میباشد که هر دو در موارد شک و تردید حاکمیت دارند، در رأی تجدید نظر مورد توجه قرار نگرفته است.