دكتر عليرضا كاهاني و دكتر فريده خدابنده
(متخصصين پزشكي قانوني و مسموميتها)
1 مقدمه
سپاس بيكران خدايي راست كه دستانمان را توان نوشتن از اوست، قلم ابزار عشق است و آنچه از آن ميتراود تراوش عشق.
همانگونه كه پيامبراكرم (ص) سفارش كردهاند، علم وديعه خدواند است؛ و افزودن آن به علم خود، فرمان پيامبر است. با اين منطق و اين كه در هرحال قضاوت كار بسيار پيچيده و حساسي است و امروز بدون بهرهگيري از كارشناسان، بسيار مشكل است و قضات محترم روزبهروز نياز به آشنايي با علوم مختلف علمي از آن جمله پزشكي قانوني را احساس ميكنند و خوشبختانه در چند سال اخير هم رشته تخصصي پزشكي قانوني در ايران داير شده و مطالب علميتر و جديدتر تدوين ميشود. از اين شماره ه بعد- اگر انشاءالله فرصتي بود- بر آنيم تا به طرح مطالب جديد كه جنبه كاربردي داشته باشند به عنوان عضوي از خانواده آموزش در خدمت شما عزيزان باشيم تا با توجه به دو اصل عدالت و علم شما بزرگواران را در امر قضاوت ياري فرماييم. غايت آرزوي ما كسب رضاي خداست.
×تاريخچه مختصر پزشكي قانوني:
پزشكي قانوني پا به پاي طب و قانون، شروع به تكوين نمود و از ديرباز بشر را در كشف جرايم ياري داده است. سيري در تاريخچه پزشكي قانوني حاكي از اين واقعيت دارد كه پزشكي قانوني، يعني بررسي رشد انديشه بشري، از اينرو، مطالعه اين رشته علاوه بر آشنايي با سابقه گذشتگان، مقايسهاي است بين آنچه كه در گذشته وجود داشته و آنچه در جريان است. به عبارتي ديگر، علم پزشكي قانوني كليدي است به گذشته و توضيحي است بر قوانين جاري و راهنمايي است براي آينده.
شايد تاريخچه واقعي اين علم به زمان اولين جنايات بشري بازگردد. براساس يافتهاي موجود از 2200 سال قبل از ميلاد مسيح، بابليان قديم مقرراتي در جهت تشخيص علت مرگهاي مشكوك، خسارتهاي ناشي از ضرب و جرح، تعيين سن و موارد ديگر وضع كرده بودند. در ايران قبل از ظهور اسلام، اطبا به مسائل قانوني علم پزشكي توجه زياد داشتند. اما با ظهور اسلام، احكام فقه اسلامي در تمام مسائل مختلف علم پزشكي وارد گرديد؛ به خصوص در موارد ضرب و جرح معيارهاي دقيقي براي تعيين شدت و عمق ضايعات جسمي و روحي وضع شد.
در ايران، در تمام دوره هاي اسلامي، قوانين جزايي و حقوقي اسلام مورد استفاده قرار ميگرفت و وجود پزشكان قانوني در كنار دادگاهها و محاكم در جهت اقدامات كارشناسان ضروري به نظر ميرسيد.
سابقه پزشكي قانوني در دوران اخير در ايران به دوره قاجاريه بازميگردد. افتتاح رسمي مركز پزشكي قانوني در سال 1321 همزمان با افتتاح ساختمان دادگستري صورت پذيرفت. از آن تاريخ با گسترش علم پزشكي در ايران و پيشرفت روشهاي جرمشناسي، مركز پزشكي قانوني به تدريج توسعه يافته و به اداره پزشكي قانوني درآمد. و از سال 1340، پزشكان قانوني تربيت شده و به مراكز شهرستانها اعزام شدند.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و در سالهاي دهه 60، بخشهاي آسيبشناسي، راديولوژي و آزمايشگاهها تأسيس شد. از سال 1370، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي رشته تخصصي پزشكي قانوني را با توجه به نيازهاي کشور ایجاد کرد و در حال حاضر 14 متخصص پزشكي قانوني (26 زن، 88 مرد) فارغالتحصيل شدهاند و تعداد 14 دستيار مشغول به ادامه تحصيلاند. در سال 1374، اداره كل پزشكي قانوني بهصورت سازمان پزشكي قانوني درآمد.
× آشنايي مختصر با سازمان پزشكي قانوني كشور:
سازمان پزشكي قانوني، نهادي كارشناسي است كه زيرنظر قوهقضاييه ميباشد، كه در تاريخ 27/4/74 به تصويب مجلس شوراي اسلامي و سپس در تاريخ 3/5/72 به تأييد شوراي نگهبان رسيده است. كه رئيس آن توسط رئيس قوهقضاييه از ميان پزشكان واجد صلاحيت تعيين و منصوب ميشود. اين سازمان داراي استقلال مالي و اداري است كه بودجه آن ضمن بودجه كل كشور جداگانه منظور ميشود. وظايف آن در 11 ماده و 4 تبصره تنظيم شده كه مهمترين وظايف آن عبارتند از:
1- اظهارنظر در امور پزشكي و كارشناسي آن، كالبدشكافي، انجام امور آزمايشگاهي و پاراكلينيكي به دستور مراجع ذيصلاح قضايي.
2- پاسخ به استعلامهاي ادارات و سازمانهاي وابسته به قوهقضاييه و ساير دستگاههاي دولتي.
3- اجراي برنامههاي كارآموزي پزشكي قانوني و بررسي صلاحيت علمي داوطلبان خدمت پزشكي قانوني در سازمان.
4- همكاري علمي و انجام امور آموزشي و پژوهشي موردنياز دانشگاهها كه براي پيشبرد اهداف سازمان و دانشگاهها مفيد ميباشد.
5- تبادل اطلاعات علمي موردنياز با مراكز آموزشي داخل و خارج كشور.
پزشكي قانوني داراي 800 نفر كارمند (حدود 600 نفر پزشك) در 300 مركز و در مجموع يك ميليون و دويست هزار مراجعات دارد؛ كه از اين تعداد حدود 5% آن معاينات اجساد و 95% معاينات باليني و آزمايشات تخصصي ميباشد. هر سال با توجه به ميزان جرايم و آسيبهاي اجتماعي در جامعه تعداد مراجعات پزشكي قانوني نيز افزايش مييابد.
× شرح وظايف پزشكي قانوني در بخشهاي مختلف
سازمان پزشكي قانوني داراي بخشهاي مختلفي از قبيل:
الف) تجسس معاينات باليني سرپايي:
شامل: معاينات روانپزشكي، معاينات اختصاصي زنان، معاينات اختصاصي مردان، معاينات عمومي (معاينات مصدومين ناشي از تصادفات رانندگي) و معاينات خارج از واحد سازماني.
ب) معاينات اجساد:
شامل: خودكشي، ديگركشي، مرگهاي طبيعي، حوادث (معاينات متوفيات ناشي از تصادفات رانندگي)، اعتياد، غيرقابل تشخيص.
×ارجاعي به بخشهاي مختلف كه عبارتند از:
معاينات روانپزشكي:
● فرزند خواندگي: اظهارنظر در مورد وضعيت رواني زوجين داوطلب فرزندخواندگي.
● حضانت: تعيين وضعيت رواني هر يك از زوجين براي اظهارنظر در مورد صلاحيت نگهداري فرزند خويش.
● تعيين محل نگهداري: تعيين وضعيت هوش و روان افراد بيسرپرست براي مشخص كردن محل نگهداري. (بيمارستان رواني يا ستاد پذيرش بهزيستي)
● استخدامي: بررسي وضعيت رواني (سلامت رواني يا تشخيص بيماري رواني) در مورد افرادي كه قصد استخدام در قوه قضاييه يا ساير دواير دولتي را دارند.
● قدرت تنظيم سند: بررسي وضعيت مشاعر و قدرت تصميمگيري و تشخيص نفع و ضرر در اشخاصي كه قصد انجام معامله يا تنظيم سند را دارند.
● اهداي اعضاء: بررسي وضعيت رواني اشخاصي كه قصد اهداي اعضاي خويش را دارند.
تعيين وضعيت رواني (بيماري رواني)
● جنون و اختلال حواس: معاينه و اظهارنظر در مورد اشخاصي كه درخواست حكم حجر و نصب سرپرستي براي انجام امور آنها شده است.
● انحرافات جنسي: اظهارنظر در مورد مراجعيني كه مرتكب جرايم جنسي شدهاند.
● اختلال هويت جنسي: اظهارنظر در مورد اشخاصي كه تصميم به انجام عمل جراحي براي تغيير جنيست خويش را دارند.
● عوارض رواني ناشي از ضربه: اظهارنظر در مورد ميزان عوارض ناشي از ضربههاي جسمي، تصادفات، و يا استرس هاي رواني وارد شده بر افراد.
● از كار افتادگي: اظهارنظر در مورد افرادي كه درخواست از كارافتادگي به علت بيماري رواني دارند.
● عقبماندگي ذهني: بررسي وضعيت هوشي عقبماندگان ذهني كه به علل مختلف در مراجع قضايي پرونده دارند.
ساير موارد: مانند معاينه افرادي كه به علت بيماري رواني درخواست سقط جنين و غيره دارند.
رشد رواني (گواهي رشادت): بررسي وضعيت هوشي و رواني افرادي كه هنوز از نظر سني رشد آنها احراز نگرديده است.
● استراحت پزشكي: تأييد گواهيهاي استعلاجي كه از جانب كارمندان شاغل قوهقضاييه و دادگستري و ساير ارگانها ارائه ميگردد.
● تحمل كيفر: بررسي و معاينه رواني افرادي كه محكوميت كيفري دارند؛ و اظهارنظر در مورد تحمل كيفر و يا رد آن.
معاينات اختصاصي مردان:
شامل موارد زير ميباشد:
- لواط: معاينه ناحيه مقعد افرادي كه متهم يا مظنون به عمل لواط ميباشند؛ از لحاظ آثار ظاهري و احتمالي برجاي مانده بعد از احراز هويت، كه يا به صورت شكايت است، يا معاينه مددجويان معرفي شده از مراكز بهزيستي جهت بررسي انجام يا عدم انجام عمل لواط.
- بررسي باروري: بررسي آزمايشگاهي جهت بررسي توانايي مرد در بارور نمودن زوجه.
- عنن: بررسيهاي باليني آزمايشگاهي توانايي مردان در انجام عمل زناشويي.
- تعيين جنسيت: بررسي از لحاظ اندام تناسلي و خصوصيات ثانويه و بررسيهاي ژنتيك درخصوص تأييد مذكر يا مؤنث بودن فرد.
- تعيين ابوت: بررسي آزمايشگاهي گروههاي خوني و DNA كودك، مادر و والدين احتمالي از بابت تشابهات ژنتيكي و تأييد يا رد ابوت ايشان.
معاينات باليني اختصاصي زنان:
شامل موارد زير ميباشد:
- معاينات بكارت: به منظور تعيين نوع پرده بكارت، سلامت پرده بكارت، وجود پارگي و زمان ايجاد پارگي.
- وطي دبر: به معناي وضعيت مقعد، وجود پارگي در ناحيه معقد زماني كه شاكي يا متهم به ايجاد ارتباط جنسي هستند.
- تأييد زايمان و سقط: استعلام مقام قضايي به جهت اين كه آيا خانمي سقط جنين و يا زايمان نموده است يا خير؟
- باروري و نازايي: جهت بررسي نازايي در زوجه و اين كه آيا خانم بارور است و يا نازا و درصورت نازايي، بررسي علت نازايي و بررسي علت ناباروي مردان كه مربوط به بخش مردان است.
- درخواست سقط درماني: استعلام مقام قضايي جهت اين كه ادامه بارداري جهت مادر توأم با خطر جاني است يا خير و آيا جنين مبتلا به تالاسمي ماژور است يا خير؟
بررسي بارداري و حاملگي:
استعلام مقام قضايي به منظور تعيين صحت بارداري زنان جهت صدور حكم طلاق و يا درصورت باردار بودن، اعلام آن به مقام قضايي.
- تعيين جنيست: در مواردي كه فرد گرايش به جنس مخالف دارد و يا موارد دو جنسي واقعي جهت تعيين جنيست.
- تهيه نمونه اسپرم: در موارد تجازوهاي جنسي و يا خانمي كه باكره نيست جهت اثبات مقاربت، نمونه از رحم، مهبل و يا مقعد گرفته ميشود و به آزمايشگاه ارسال گردد.
- عوارض زنان و مامايي ناشي از ضربه: اثبات ادعاي زن در رابطه با ضرب و جرح و اين كه آيا باردار بوده و سقط جنين صورت گرفته است يا خير؟
- ساير موارد: براي مثال: تأييد بعضي نسخههاي پزشكي و يا اثبات اين كه زني يائسه است یا خير؟ كه در مورد ازدواج يا طلاق مورد استفاده دارد.
معاينات باليني- عمومي:
كه هم شامل معاينات مردان و هم زنان ميباشد عبارتند از:
ضرب و جرح:
- ضرب: آثار و صدمات ناشي از اصابت جسم سخت به بدن بدون پارگي پوست.
- جرح: از هم گسيختگي نسجي ناشي از تروما (ضربه).
- نزاع: معاينه و گواهي آثار ناشي از برخوردهاي فيزيكي بين افراد.
- خودزني: معاينه و گواهي آثار ناشي از صدماتي كه توسط خود فرد يا توسط ديگران با رضايت خود او ايجاد شده است.
- مصدومين ناشي از تصادفات رانندگي: معاينه و گواهي آثار ناشي از صدمات حاصل از تصادفات روي بدن مصدوم.
- حوادث كار: معاينه و گواهي آثار ناشي از كار روي بدن مصدوم.
- سايرحوادث: معاينه و گواهي آثار ناشي از حوادث به غير از موارد فوق، روي بدن مصدوم.
- معاينه مجدد: معاينات دورهاي مكرر فرد مصدوم جهت پيگيري سير بهبود صدمات فرد.
- تعيين نقص عضوي: تعيين و اعلام نتيجه نهايي حاصل از صدمات و هرگونه اختلال عضوي و عملكردي برجاي مانده.
- تعيين ارش: ضايعاتي كه ديه آنها در شرع مشخص نشده است و قاضي براي تعيين ميزان خسارت به منظور جبران ضايعه، از پزشك قانوني استعلام به عمل ميآورد.
- رشد جسماني: تعيين و اعلام مرحله رشد جسماني فرد.
- تعيين سن: بررسي تغييرات جسمي و جنسي و تغييرات استخواني ناشي از افزايش سن و بررسي سن احتمالي متناسب.
- استراحت پزشكي: بررسي مدارك پزشكي و گواهي صادر شده درخصوص عذرهاي استعلاجي و اظهارنظر درخصوص صحت و تأييد مدارك آنها.
- تحمل كيفر: معاينه جسماني و رواني و بررسي مدارك پزشكي و رواني و بررسي مدارك پزشكي و اظهارنظر درخصوص توانايي فرد براي تحمل كيفر تعيين شده.
- سلامت جسماني: بررسيهاي باليني، آزمايشگاهي و راديولوژيك و اظهارنظر درخصوص سلامت جسماني فرد.
- فرزندخواندگي: معاينات باليني و جسماني و روانپزشكي، آزمايشگاهي و راديولوژيك و زوج و زوجه معرفي شده و اظهارنظر درخصوص سلامت آنها به منظور نگهداري فرزند.
- تعیین محل نگهداري: تعيين وضعيت جسماني و معرفي به مراكز درماني يا سازمان بهزيستي براي نگهداري.
- از كارافتادگي: معاينات جسماني و رواني متناسب جهت اظهارنظر درخصوص توانايي فرد در انجام امور محوله يا از كارافتادگي احتمالي وي.
- استخدامي: بررسيهاي باليني، معاينات داخلي، چشم و شنوايي، آزمايشگاهي و راديولوژيك و تأييد سلامت جسماني متناسب با شغل اعلام شده.
- معاينات خارج از واحدهاي سازماني: معايناتي است كه شخص معرفي شده بنا به دلايلي قادر به حضور در مركز پزشكي قانوني نيست و پزشك در منزل، بيمارستان يا… شخص را معاينه و اقدام به صدور گواهي مينمايد.
معاينات عمومي تصادفات رانندگي (مصدومين)
بررسي (معاينه و گواهي) آثار ناشي از صدمات حاصل از تصادف وسايل نقليه روي بدن فرد مصدوم كه از مراجع قضايي معرفي ميشوند.
معاينات اجساد:
- خودكشي: عبارت است از اقدامي كه فرد جهت از بين بردن خود به كار ميگيرد و اين موارد به شرح زير ميباشد: حلقآويزي، مسموميت، خودسوزي، سقوط از بلندي، غرق شدگي، سلاح گرم، سلام سرد، برق گرفتگي.
ديگركشي: اقدامي موفق كه فردي جهت از بين بردن شخص ديگر به كار ميبندد و
- ميتواند بهصورت ذيل باشد: سلاح گرم، سلاح سرد، اجسام سخت، خفه كردگي، مسموميت، دارآويختگي، غرق كردن، پرت كردن فرد از بلندي، تزریق مواد و…
- مرگهاي طبيعي: شامل بيماريهاي قلبي و عروقي، سرطانها، كهولت سن، بيماريهاي عفوني، بيماريهای ريوي، بيماريهاي كليوي، بيماريهاي دستگاه گوارش، بيماريهاي عروقي مغز.
- حوادث: شامل تصادفات وسايل نقليه، مسموميت با منوكسيدكربن، مسموميت با ساير سموم، حوادث غيرمترقيه (مرگهاي ناشي از سيل و زلزله و …) حوادث جنگي، سقوط از بلندي، سوختگي، برق گرفتگي، خفگي، غرق شدگي،گرما زدگي، سرمازدگي، انواع گزشها، مرگ در اثر اقدامات طبي و جراحي، سقوط هواپيما.
- تصادفات رانندگي (متوفيات): اصابت يك وسيله نقليه متحرك به يك فرد ساكن و يا برخورد فرد متحرك راكب وسيله نقليه به يك وسيله نقليه ديگر و يا جسم ساكن كه موجب مرگ شخص گردد.
- اعتياد : مرگ متعاقب استعمال مواد مخدر، تعيين فرد در اثر مسموميت مستقيم مواد مخدر و يا اينكه در اثر عوارض زودرس و ديررس آن فوت نمايد.
- معاينات اجساد تحت آزمايش و بررسي تحت آزمايش و بررسي: تمام مواردي كه با معاينه و كالبد شكافي علت فوت آنها مشخص نميشود و يا اينكه جهت تأييد يافتهها و تشخيص، آزمايش سم شناسي و آسيب شناسي انجام ميگردد.
- معاينات اجساد غير قابل تشخيص: تمام مواردي كه نسوج نرم به صورت پيشرفته دچار فساد شده و هيچگونه يافتهاي كه ناشي از علت مرگ باشد وجود ندارد و يا اينكه جسد سالم است و در معاينه و كالبد شكافي، آزمايشات انجام شده، تحقيقات كيفري و غيره علت فوت مشخص نميگردد.
به طور كلي، وظيفه پزشك قانوني روشن كردن نكات مبهم و تاريك پزشكي براي استفاده مقامات قضايي و انتظامي است. پزشكي قانوني، كارشناسي درباره جسم و روح انسان در محضر عدالت است.
تأثير نظريه پزشك قانوني در تصميم مراجع قضايي:
در مورد الزامي يا غير الزامي بودن مراجعه مرجع قضايي به پزشك قانوني جهت اتخاذ تصميم:
اصولاً در امور جزايي، ارجاع يا عدم ارجاع، بسته به نظر مقام قضايي دارد؛ و دادگاه الزامي به ارجاع ندارد.
اما اگر موضوع فني باشد و جهات فني و اعمال معلومات تخصصي را ايجاب كند، دادگاه رأساً حق اظهارنظر ندارد و به كارشناسي ارجاع ميدهد؛ ولي بالعكس، دادگاه ميتواند عمل تطبيق را خود انجام دهد. (نظريه شعبه دوم ديوان عالي كشور)
كارشناسي در حقيقت نوعي شهادت است و مقامات قضايي كه مأمور رسيدگي به دعواي جزايي هستند، نميتوانند خود نقش مشاور را ايفا نمينمايند، مثلاً در تشخيص برچسبها و قابل اشتباه بودن آمپول مرفين يا آمپول امتين كه موجب مرگ بيمار شده محتاج به كسب نظر كارشناس است و ديوانعالي جنايي نبايد بدون ارجاع به كارشناس، خود در موضوعي كه از امور فني است اعمال نظر كند. (رأي شماره 9770 – 3/4/1319 شعبه 2 ديوان عالي كشور) و يا براي تشخيص اختلال مشاعر متهم، دادگاه بايستي نظر تخصصي و خبره را جلب نمايد، نه اينكه خود رسيگي و مبادرت به صدور حكم نمايد. (رأي شماره 675 – 10/5/25 شعبه 5 ديوان عالي كشور) و نيز دادگاه شهرستان حق صدور حكم بدون درخواست نظر كارشناسان مركز در صورتي كه پزشكان شهرستان قادر به تشخيص اينكه زوال عقل در اثر ضربات وارد شده بوده است يا نه، را ندارد (حكم شماره 4392 – 2/1340 شعبه 9 ديوان عالي كشور)
در مورد اينكه آيا در موارد تعيين ارش جلب نظر كارشناس ضرورت دارد يا نه؟
قضات كيفر يك و دو تهران، در يك نظر مشورتي جواب دادهاند كه نظريه كارشناس موضوعيت ندارد، بلكه از باب كمك به كشف واقعه بوده و طريقيت دارد. بنابراين، فقط در موارد مهم كه تعيين ارش براي دادگاه مقدور نباشد، جلب نظر كارشناس لازم است.
تأثير نظر پزشك قانوني در مجازات:
الف – نظر پزشك قانوني علاوه بر اينكه در صورت حصول علم براي دادگاه موجب تبرئه يا اثبات ارتكاب جرم توسط متهم ميباشد، ميتواند به عنوان دليلي بر كشف حقيقت امر مورد استفاده قرار گيرد. نظر پزشكي قانوني در صورت ثبوت ارتكاب جرم توسط متهم به استناد ادله ديگر در ميزان مجازاتي كه دادگاه براي مجرم تعيين ميكند، دخالت دارد.
بنابراين، اهميت اثر مستقيم نظر پزشك قانوني در مدت معالجه جراحت يا تصادف كه موجب سلب قدرت كار ميشود و يا اينكه اصلاً ضربه ناشي از تصادف موجب سقط جنين ميشود يا نه، در ميزان مجازات صادر شده توسط دادگاه مشخص ميشود.
ب – تأثير نظر پزشك قانوني در قرار صادر شده توسط مقام قضايي:
بند «ج» قانون لغو مجازات شلاق مصوب 6 تير 1344 ميگويد:
«درباره كساني كه به اتهام ارتكاب جرح يا قتل به وسيله چاقو يا هر نوع اسلحه ديگر مورد تعقيب قرار ميگيرند، چنانچه دلايل و قراين موجود، دلالت بر توجه اتهام به آنان نمايد، قرار بازداشت صادر خواهد شد و تا صدور حكم ادامه خواهد داشت.»
در اين مورد، نظر پزشك قانوني در تشخيص اينكه آيا ضربات موجود در بدن شاكي از خودزني است يا ضربه را متهم به وي وارد نموده، و ضربه ناشي از چاقو يا اسلحه سرد ديگري است، اعلام ميشود و مرجع قضايي به استناد اين نظر پزشك، كه متهم، مجني عليه را با چاقو مجروح كرده، قرار بازداشت صادر ميكند.
همچنين ماده (8) قانون تشديد مجازات مرتكبين جرايم مواد مخدر و اقدامات تأميني و درماني به منظور مداوا و اشتغال به كار معتادين مصوب 1359، قانونگذار، استعمال مواد مخدر بدون مجوز طبي را جرم دانسته و مجازات قائل شده؛ در ماده (17) اين قانون مقرر داشته است كه براي كليه كساني كه به اتهام ارتكاب جرايم مذكور در موارد دو، شش، هفت، هشت، نه، يازده، سيزده، پانزده و شانزده اين قانون تحت تعقيب قرار گيرند، چنانچه دلايل كافي به توجه اتهام به آنان باشد، قرار بازداشت صادر خواهد شد و در صورت ادامه بازداشت، متهم تا پس از شروع دادرسي يا صدور حكم برائت از دادگاه جزايي، آزاد خواهد شد.
بنابراين، اگر پزشك قانوني تأييد نمايد كه متهم معتاد ميباشد و اين موضوع موجب حصول علم براي قاضي در مرحله تحقيق شود، قاضي براي متهم قرار بازداشت صادر ميكند.
تأثير نظر پزشك قانوني در تشخيص ماهيت علمي و قابليت انتساب جرم به مجرم
الف – تأثير نظر پزشك قانوني در تشخيص ماهيت عمل:
در بسياري از پروندههاي جزايي، تعيين ماهيت عمل مشكل بوده و نياز به همكاري پزشك قانوني دارد. در بعضي مواقع، در مورد عملي كه اتفاق افتاده و اصولاً تعيين اين امر كه آيا عمل مزبور جرم است يا نه مشکل است، مثلاً كسي كه به طرز فجيعي كشته شده، تعيين اينكه عمل خودكشي است يا قتل، در خيلي از مواقع مشكل است و نظر پزشك قانوني در اين موارد رهگشاست. در بعضي موارد نيز عمل جرم است ولي تعيين دقيق وصف مجرمانه بايد با همكاري پزشك قانوني باشد. مثلاً اگر با زني زنا شده و زن ادعا كند زنا به عنف صورت گرفته، اين پزشك قانوني است كه با معاينه دقيق بدن زن و مشاهده آثار ضرب و جرح و درگيري و… در بدن زن ميتواند بگويد كه زنا به عنف بوده يا با رضايت.
ب- تأثير نظر پزشك قانوني در قابليت انتساب جرم به مجرم
در بعضي مواقع، كسي عمل مجرمانهاي انجام ميدهد ولي تشخيص اينكه آيا اين عمل قابل انتساب به مجرم است يا نه، با پزشك قانوني است. مانند مواردي كه لكههاي خون مشكوك در صحنه جنايت به دست ميآيد و از نظر گروه خوني و آزمايشات تكميلي مانند DNA با خون يكي از متهمين تطابق كامل دارد.
?نتيجهگيري:
نظر پزشكي قانوني از نظر حقوقي، شهادت محسوب نميشود؛ بلكه نظريه كارشناسي و از ادله بينام و پزشك قانوني خود نيز مشمول قوانين مربوط به كارشناسي است.
درصورتي كه پزشكان قانوني دو نفر يا بيشتر باشند، نظرشان ارزش بينه شرعي را دارد مشروط به اينكه پزشكان مسلمان و عادل نيز باشند. اگر پزشك يك نفر باشد جهت اعتبار نظراتش لازم نيست شرايط بينه شرعيه موجود باشد، بلكه اگر شرايط شهود تحقيق مصرحه در قانون آيين دادرسي كيفري و شرايط كارشناسي را مطابق قانون مربوط به كارشناسان رسمي دارا باشد، كافي است.
اگر پزشكان قانوني دو نفر عادل مسلمان باشند، قاضي بايد به نظر آنها ترتيب اثر بدهد، مگر اينكه برخلاف علم قطعي قاضي اظهارنظر كرده باشند.
اگر پزشك قانوني يك نفر باشد فقط در صورتي كه نظر وي موجب حصول قطع و تعيّن براي دادگاه باشد، نظرش معتبر است و درصورتي كه در ارزش اثباتي آنها شبهه باشد، اصل بر عدم ارزش آن است. در برخي مواقع، نظر پزشك قانوني در ميزان مقرر توسط دادگاه دخالت ميكند. در برخي مواقع، نظر پزشك قانوني، قرار صادر شده توسط قاضي را مشخص ميكند و دادگاه با توجه به نظر پزشك قانوني قرار بازداشت صادر ميكند. مثل بند «ج» قانون لغو مجازات شلاق و ماده (17) قانون تشديد مجازات قاچاق موادمخدر كه ذكر شد.
بنابراين، نظر پزشكي قانوني به عنوان طريقي براي حصول علم است و اگر نظر پزشك موجب حصول اقناع براي قاضي شود، با توجه به ساير قراين و امارات ميتواند دليل باشد.
در هر حال، مهمترين وظيفه پزشكي قانوني تشخيص قتل عمدي و تعيين علت فوت و چگونگي حدوث آن است.
× سیستمهای پزشکی قانونی در دنیا (Medicilegal systems)
سه سیستم پزشکی قانونی در دنیا وجود دارد:
1ـ سیستم کرونر؛
2ـ سیستم اروپایی؛
3ـ سیستم آمریکایی؛
زیر بنای سیستم کرونر، قوانین عام (Law common) و زیر بنای سیستم اروپاییlaw) (Continental قوانین غیر نظامی است که از رم قدیم گرفته شده است. از ادغام این دو سیستم، سیستم سومی به نام (Examiner Medical) ایجاد شده که در ایالات متحده امریکا به وجود آمده است.
سیستم کرونر(croner System)
این سیستم، در انگلیس و کشورهای مشترکالمنافع و در بعضی از ایالتهای آمریکا و کانادا وجود دارد. اساس سیستم کرونر، در قرن 11ـ10 میلادی است. ریچارد دوم پادشاه انگلستان، اسیر پادشاه اتریش شده و برای رهایی خود تقاضای یک میلیون مارک غنیمت جنگی کرده. در این زمان، دفتری به نام “Coroner” درست میکند. لغت کرونر از تاج پادشاه که نمادی از عدالت بودگرفته شده است که امروزه به یک اداره منحصر در انگلستان در آمده است و به نام قاضی تحقیق “Inquisitional” کرونر مشغول به کارند. و وظیفه آنان اظهارنظر در مطالب ارائه شده میباشد؛ و وجه تسمیه آن به نام تشکیلاتی که حافظ منافع سلطنت است؛ میباشد. در قرون وسطا، کرونرها دارای وظایف عدیدهای از آن جمله تحقیق پیرامون مرگها بودند که حیطه وظایف این دفتر کمکم محدود شده تا به آنجا رسید که قوانین خاصی را دنبال میکند؛ و امروزه قضات تحقیق به شمار
میآیند. کرونر از طریق آرای عمومی اتخاب میشود و لزوماً نباید آموزش پزشکی دیده باشد.
میتواند حقوقدان باشد و یا اینکه هم حقوقدان باشد و هم پزشک.
در حال حاظر حدود 280 کرونر در دادگاه انگلستان وجود دارد که معمولاً در استخدام دولت
میباشند و وظیفه آنها تحقیق در مورد کیفیت و چگونگی مرگها میباشد و علت و طریقه مرگهای مشکوک و ناگهانی را تعیین میکنند. اساس این سیستم بر سوءظن است تا خلافش ثابت شود. تمام مرگهایی که به صورت غیر طبیعی اتفاق میافتد و بیماری طبیعی علت مرگ نباشد مورد بحث قرار میگیرند؛ یعنی، تمام مرگهایی که نفس خشونت در آنها باشد، چه عمدی یا غیرعمدی مثل قتل، تصادفات، سقوط هواپیما، مرگهای تصادفی مثل گازگرفتگی یا خفگی یا مرگ ناشی از بیماریهای شغلی، مرگهای ناشی از عمل جراحی، یا بیماری که پس از 4 ساعت به هوش نیاید، مرگهای ناشی از عدم دسترسی به پزشک، فوت افراد الکلیک، بیمارانی که در زندان فوت میکنند، خودکشی و به طور کلی تمام مرگهایی که پزشک میتواند علت آن را تشخیص دهد یا اگر تشخیص دهد علت مرگ در اثر بیماری طبیعی نمیباشد. تمام این مرگها باید کالبدشکافی شوند که در نود درصد مواد، علت مرگ غیر جنایتی و طبیعی است و کرونر دستور دفن میدهد و جواز دفن را صادر
مینماید. در این سیستم، هر کرونریک منطقه جغرافیایی دارد. اطلاعات اولیه از طریق مأمورین پلیس یا آتشنشانی به دفتر کرونر گزارش میشود و بعد از گزارش، جسد به سردخانه آن حوزه استحفاظی فرستاده میشود. منشی کرونر در محل حاضر و در مورد مرگ تحقیق میکند و پاتولوژیست قانونی جسد را کالبدشکافی میکند. مرگهایی که غیرطبیعی هستند و مسائل پزشکی قانونی دارند، به دادگاه ارسال میشوند و جلسه دادگاه که به نام “Inquest” میباشد در حضور شهود و به صورت جلسه باز انجام میشود و همه میتوانند شرکت کنند و تمامی کسانی که در ارتباط با آن مرگ مایل به دادن اطلاعاتی به هیأت ژوری هستند، شرکت میکنند؛ و نیز این دادگاه میتواند افراد را احضار کند تا شهادت بدهند. جلسات میتواند در حضور هیأت ژوری باشد یا نباشد. در این سیستم همه چیز عریان است و در یک دادگاه باز همه مسائل مطرح میشود؛ و زندگی خصوصی دیگران در آنجا با کمال بیرحمی و به صورت باز گفته میشود.
یکی از اشکالات این سیستم، این است که روحیه آزادی و آزادمنشی وجود ندارد. اساس آن روی شک و تردید است و تمام مرگ و میرهایی که قبلاً ذکر شد مشکوک تلقی میشوند. این سیستم
پرخرج است، ولی آموزش پزشکی به خاطر انجام کالبدشکافیهای زیاد خوب است؛ چون از هر چهار تا مرگ که در انگلیس انجام میشود، یکی کالبدشکافی میشود. در لیون در هر سال 8/23% از فوتشدگان و در شهرهای دیگر حداقل 21%ـ20% از فوتشدگان کالبدشکافی میشوند.
اگر علت مرگ مثلاً IHD نباشد و یا CVA بوده باشد و اعلام شود، مهم نیست. مهم آن است که مرگ جنایی نباشد. در این سیستم هر کس را که خواستیم نمیتوانیم کالبدگشایی نماییم مگر اینکه دلیلی بر مجرم بودن وی وجود داشته باشد و یا با کالبدشکافی مشکلی را در جهت اجرای عدالت حل نماییم. مثلاً فردی، شخصی را با اسلحه به قتل رسانده و دلایل مجرمیت نیز وجود دارد؛ اما در اینجا، کالبدگشایی مسئلهای را در جهت اجرای عدالت حل نمیکند. شخصی که در اثر کهولت سن و یا بیماری فوت مینماید، کالبدگشایی این فرد هیچ ضرورتی ندارد. در این سیستم، میزان کالبدشکافی حداکثر سه درصد است. در تهران یک تا نیم درصد و در شهرستانها شاید صفر است و لذا مخارج کم است.
سیستم آمریکایی(Medical Examiner)
این سیستم، در شروع نیمۀ دوم قرن نوزدهم میلادی با آموزش و تربیت افراد متخصص آغاز گردید و ایالت ماساچوست اولین ایالاتی بود که پرستاران، پزشکان و قضات ویژه را فارغالتحصیل کرد. در سال 1877.م، سیستم کرونر به این سیستم تغییر یافت و تمام “مدیکال اگزمینیر” ها در فن طبابت سررشته داشتند.
این سیستم در آمریکا رایج است. در این سیستم، پزشکی قانونی خودش میتواند تصمیم بگیرد. کرونری وجود ندارد. رئیس دپارتمان، یک پاتوژولیست قانونی است. یک شخصیت حقوقی و محکم و صاحب اختیار در “مدیکال اگزمینیر” باید کیفیت و چگونگی مرگ را تحقیق کند و علت و طریقه مرگهای مشکوک و ناگهانی را تعیین نماید. این سیستم، ادغامی از دو سیستم قبلی است. محاسن را از هر کدام گرفته و معایب را رها کرده است. تمام مرگهایی که به پاتوژولیست قانونی ارجاع داده میشوند، در یک محیط بسته بررسی میگردد و مسائل خصوصی مردم مطرح نمیشود. از نظر آموزش دانشکدهای، این شخص با تمام دانشکدههای پزشکی در اتباط است. تمام اجسادی که از نظر آموزش فایده دارند، اجازه تشریحشان داده میشود و به سلیقه خودشان و منطبق با موازین علمی، برای دفن یا بررسی علمی یا آموزش دانشجویان اختصاص داده میشوند و آنهایی را که تشخیص میدهد برای کالبدشکافی میفرستد و آنهایی را که از نظر قانونی لازم است پیگیری شوند، پیگیری میکند و نتیجه را اعلام مینماید. متهمین را به دادگاه ذی صلاح ارجاع میدهد و اگر مسئلهای رابطه وجود نداشته باشد، آنها را دفن میکند. میزان کالبدشکافی در این سیستم 7ـ5% است که این میزان به خوبی کفایت نیاز آموزشی را میکند. این سیستم در آمریکا در اوایل جنگ جهانی اول در نیویورک شروع شد و کمکم در سایر مناطق و شهرها متداول گردید. در زمان جنگ جهانی دوم، با افزایش ارتباطات از طریق وسایل نقلیه، قطار و هواپیما باعث گردید که سیستمهای مختلف قضائی به علت عدم رویه متحدالشکل، موجبات اشکال در رأیهای صادر شده بودند که این امر باعث شد تا قانون “مدیکال اگزمینیر” تقریباً در خیلی از ایالات آمریکا به اجرا گذاشته شود.
مرگهایی که در این سیستم مورد بررسی قرار میگیرند:
1ـ مرگهای ناگهانی و غیرمترقبه و غیرمنتظره، که تشخیص طبی داده نشده باشند و مرگهایی که بیش از چهارده روز از آخرین ویزیت وی توسط پزشک گذشته باشد؛ یعنی، اگر پزشک تشخیص ندهد که به چه دلیل فرد مرده است، یا اگر مرگ او غیر منتظره باشد، مثل اینکه بیمار سالهای سال
دچار بیماری مزمنی مثل روماتیسم مفصلی بوده و به طور ناگهانی میمیرد که توجیه مرگ ناگهانی نمیتواند روماتیسم مفصلی باشد؛ در نتیجه، بیمار باید توسط پزشکی قانونی مورد معاینه قرار گیرد.
2ـ مرگهایی که نفس خشونت در آن آشکار باشد. مانند تصادف رانندگی، قطار یا کشتی،
مرگهای ناشی از خودکشی، قتل، مسمومیتها و تجاوزهای جنسی.
3ـ مرگهایی که در زندان اتفاق میافتد؛ به هر دلیل، حتی اگر بیماری معلوم و تشخیص داده شدهای وجود داشته باشد؛ چون در زندان فرد از آزادی محروم است ممکن است از نظر تغذیه و بهداشت به او رسیدگی نشود و مرگی اتفاق افتد که مرگ وی از جهت تجاوز به حقوق وی میباشد.
4ـ مرگهای ناشی از قصور پزشکی. در کشورهای اروپای غربی، بخصوص آمریکا، این مسئله تحت پیگرد قانونی قرار میگیرد. از این رو، هر پزشکی مجبور است برای خود وکیل داشته باشد. در ایران این چنین نیست. بیماران ایرانی از جمله بهترین بیماران هستند و نباید باری به هر جهت معالجه شوند؛ باید معالجه حتیالمقدور کلاسیک و طبق استانداردهای بینالمللی باشد.
5ـ قصور جنایی در کار پزشکی. مثلاً باقی گذاشتن قیچی در شکم بیمار و یا بیتوجهی پزشک در عمل جراحی در اثر مستی.
6ـ بیتوجهی (Neglection) اگر فردی در اثر بیتفاوتی (Self – Neglect) به بهداشت خود توجه نکرد و غذا نخورد باید تحت بررسی قرار گیرد؛ زیرا جامعه در این مورد سهل انگاری کرده و یا اولیای امور سهل انگاری کردهاند.
1ـ مرگ در محیط کار؛
2ـ بچه کشی یا بچه مرده؛
3ـ مرگهای بدون شاهد، مانند مرگهای کنار خیابان یا جنازههای داخل خانه؛
4ـ مگر متعاقب سقط؛
5 ـ مرگ افراد معتاد به مواد مخدر؛
6 ـ مرگهایی که توسط بیماریهای مسری ایجاد شده و باعث مخاطرات عمومی شود.
× جنبههاي پزشكي قانوني مرگ (Medicolegal aspects death)
مرگشناسي (the patho physiology of deat)
تعريف براساس نظريه شاپرو: مرگ يعني از بين رفتن غيرقابل برگشت عناصر
تشكيل دهنده يك موجود زنده. درباره مرگ تعارف اخلاقي، قانوني و فلسفي متعددي شده است، ولي به طور كلي مرگ تعريف شده است از توقف غيرقابل برگشت سيستم قلبي و عروقي. عملكرد قلب و عروق خوني براي حمل و نقل اكسيژن به بافتهاي بدن ضروري هستند و بدون اكسيژن بافتهاي بدن خواهند مرد. از طرف ديگر، قلب كه تحت كنترل اتوماتيكي است ممكن است زماني كه سيستم تنفسي كه عملكرد آن بر اساس وجود ساقه مغز سالم و دست نخورده است متوقف شود. به زدن خود ادامه داده و بافتها را تغذيه كند. اين مهم در زماني كه فرد تحت كنترل دستگاه تفنسي مصنوعي است نيز انجام ميشود. بنابراين، وضع سيستم قلبي- تنفسي نماد واضحي از تفاوت بين زندگي حقیقي و مرگ است.
وظيفه اصلي پزشكي كه بر بالين فردي كه فوت شده است خوانده ميشود، تصميمگيري در مورد اين است كه آيا مرگ حقيقي صورت گرفته و زندگي فرد به پايان رسيده است؟ مسائل ديگر در درجه دوم اهميت هستند. تصميمگيري براي اعلام فوت، زماني كه بروندهي قلبي به طور وسيعي كاهش پيدا كرده است مشكل ميباشد. مثلاً در هيپوترمي (كاهش دماي بدن)، كاهش عملكرد سيستم عصبي مركزي و يا در استفاده از داروهايي كه باعث كاهش عملكرد ارگانهاي حياتي ميشود و بدتر از آن موقعي كه تركيبي از هر دو اتفاق بيفتد. در مرگ ظاهري يكسري از فعاليتهاي قلبي وجود دارد كه فقط با تكنيكهاي خاص قابل بررسي ميباشند.
پس از اعلام فوت، قدم بعدی تصميمگيري در مورد زمان مرگ است كه در بررسي مرگهاي مشكوك اهميت دارد. با توجه به تعريفي كه از مرگ كرديم، تغييراتي كه بعد از مرگ ايجاد ميشود، ميتواند نتيجه توقف عملكرد سيستم قلبي- عروقي باشد؛ يعني متوقف شدن حمل اكسيژن كه به دنبال آن مرگ سلولي خواهد بود.
در سلول، سيستم آنزيمي بيش از همه به كمبود اكسيژن بيش از همه تحت تأثير قرار ميگيرد. بعد از مدتي كه اکسیژن باقي مانده مصرف شد و توليد انرژي متوقف شد، بدن سرد ميشود. خوني كه در جريان بوده حال ساكن شده و تحت تأثير جاذبه در عروق تهنشين ميشود. مراحل آخري متابولسيم سلولي در محيطي بدون اكسيژن صورت ميگيرد و مواد زايد توليد شده تجمع پيدا ميكند. ماده زمينهاي سلولي تحليل رفته و نزديكي و ارتباط سلولها از بين ميرود. در غياب يك جريان خون مؤثر بدن بدون دفاع شده و باكتريهایی كه يا از بدن هستند و يا از خارج وارد ميشوند، شروع به تكثير روي بافتها كرده و مرحله فساد نعشي را ايجاد ميكنند كه اين مرحله ميتواند به وسيله لارو مگسهاي مختلف تسريع شوند. مرحله اسكلتي شدن ممكن است به وسيله حيوانات تسريع شده و نهايتاً اسكلت تبديل به يك توده گچي شده و از اين تغييرات در تعيين مدت زمان گذشته از مرگ استفاده ميشود.
× جنبههاي پزشكي قانوني مرگ يا تاناتولوژي (Forensic Thanatology)
انواع مرگ
مرگ همواره به دو صورت رخ ميدهد:
1- مرگ سوماتيك يا مرگ كلينيكي- باليني(Clincal deat, Somatic Death)
مرگ سوماتيكي: يعني توقف كامل و بدون بازگشت اعمال اعضاي حياتي بدن شامل مغز، قلب و…. در اين نوع مرگ، حيات در جسم متوقف ميشود، ولي در عناصر تشكيل دهنده جسم مثل بافت و سلولها ادامه دارد. از لحاظ باليني، يعني مرگ قانوني. اين مرگ زماني است كه فرد به صورت غيرقابل بازگشت قواي اداركي خود را از دست داده و بيهوش شده و قادر به ارتباط با (آگاهي از) محيط اطراف خود و درك محركهاي حسي و حركات ارادي نيست؛ ولي فعاليتهاي رفلكسي-عصبي ممكن است باقي بماند و سيستم تنفسي و جريان خون (خود به خود يا به طور مصنوعي) به فعاليت خود ادامه ميدهند در اين حالت سلولهاي بدن به جزء سلولهاي سيستم عصبي مركزي زنده هستند و به عملكرد خود ادامه ميدهند.
2- مرگ سلولي يا مولكولي: (Molecular death, Cellulardeardeath)
يعني مرگ هر يك بافتها و سلولها كه عناصر تشكيل دهنده جسم ميباشند. در اين حالت تمام نسوج و سلولهاي بدن مردهاند و داراي عملكرد، فعاليت متابوليكي و تنفس هوازي نميباشند. مرگ سلولي به دنبال ايست قلبي- تنفسي رخ ميدهد؛ ولي يك واقعه همزمان نبوده و يك فرايند است. حتي تكهتكه شدن فرد در اثر يك بمب نيز تمامي سلولهاي او را به صورتي آني از بين نميبرد. نسوج مختلف بدن با سرعتهاي متفاوتي دچار مرگ ميشوند. كورتكس مغز تنها به چند دقيقه كمبود اكسيژن حساس است، در حالي كه نسوج همبند و عضلات ميتوانند ساعتها و حتي روزها در مقابل توقف جريان خون مقاومت كند. ولي به طور كلي ظرف 4-3 ساعت بعد از مرگ سوماتيك كامل ميشود.
مرگ مغزي: (Brain death)
از لحاظ باليني و قانوني، در واقع مرگ سوماتيك همان مرگ مغزي ميباشد. در حالي كه قواي عالي مغزي در اثر كمبود اكسيژن، صدمه يا سموم از كار بيفتد، و بيمار به حالت نباتي فرو رود، در اين حالت به علت ادامه فعاليت ساقه مغز، تنفس خود به خود ادامه يافته و قب نيز از كار نميايستد. چنين فردي در صورتي كه از عوارض بيماري مثل عفونت در اثر زخمهاي بستري يا عفونت در اثر زخمهاي بستري يا عفونتهاي ثانويه ريه و كليه از پاي در نيايد، به طور نامحدود و تا سالها در كماي عميق زنده ميماند. اين افراد به دستگاههاي تنفس مصنوعي نياز ندارند و ايده اتانازي درباره آنها صدق نميكند.
حالت ديگر مرگ مغزي كه در صدمات زير چادرنيه ديده ميشود و در اين حالت ساقه مغز به ويژه مياني، پونز (pons) (بصل النخاع) و قسمت فوقاني مدولا (medulla) دچار آسيب شده و علاوه بر توقف مراكز حياتي كنترل كننده تنفس، هوشياري بيمار از دست رفته و نه تنها به كما ميرود، بلكه قادر به تنفس خود به خودي نبوده و نياز به دستگاه تنفس مصنوعي دارد. در اين وضع اگر مراقبتهاي پزشكي وجود نداشته باشد، بيمار به دليل ايست تنفسي ميميرد. در گذشته چنين بيماراني به سرعت فوت ميشدند، ولي امروزه، با پيشرفت علم پزشكي و وجود تجهيزات تنفس مصنوعي، قلب به فعاليت خود ادامه ميدهد؛ اگر چه حتي در صورت اكسيژناسيون كافي اين بيماران در عرض 72-48 ساعت يا بيشتر دچار ايست قلبي ميشوند. اين حالت به عنوان مرگ ساقه مغز شناخته ميشود كه برابر با مرگ سوماتيك است. به دليل از دست نرفتن سلولهاي بدن ميتوان از اعضاي بدن بيمار جهت پيوند استفاده كرد.
× علائم مرگ (Sign of death)
الف) علايم مرگ سوماتيكي عبارتند از:
1- از درست دادن حواس، درد، درجه حرارت، از بين رفتن قدرت ارادي جهت حركت و از دست رفتن ريتم قلبي ccu.
2- توقف جريان گردش خون.
3- توقف تنفس.
ب) علايم مرگ سلولي:
1- علايم اوليه- و عرض 12 تا 24 ساعت بعد از مرگ مشاهده ميشود، عبارتند از: تغييرات چشمي، پوستي، سرد شدن جسم، كمبود پس از مرگ.
2- علايم تأخيري- تغييرات عضلاني، فساد نعشي (گنديدگي جسم) صابوني شدن، مومياي شدن علايم مرگ يعني كه در اثر مرگ سوماتيك در فرد ايجاد ميشود. علايم مرگ سلولي در فرد ايجاد ميشود. علايم مرگ سلولي همان تغييرات پس از مرگ مي باشد.
با ايست قلبي، فشار خون قدري افت كرده و به علت نرسيدن خون (ايسكمي) به كورتكس، در عرض چند ثانيه عملكرد مغز متوقف ميشود. اگر اين پديده براي چند دقيقه غيرقابل بازگشت ميشود. زمان دقيق غيرقابل بازگشت شدن اين فرايند هنوز هم مشخص نيست. قبلاً تصور ميشود 3 دقيقه نبودن اكسيژن (آنوكسي) كافي ميباشد، ولي امروزه بيشتر تا 9-7 دقيقه را قبول دارند. زمانهاي طولانيتر كمبود اكسيژن (هيبوكسي) مثل غوطهوري در آب بدون آسيب مغزي گزارش شده است. به طور كلي ميتوان اگر ايست قلبي يا تنفسي براي بيش از 4-3 دقيقه طول بكشد، خطر آسيب به كورتكس مغزي وجود دارد؛ ولي گاهي 4-3 برابر اين زمان نيز مشكلي ايجاد نميكند.
پس از توقف فعاليت مغز وقايع زير رخ ميدهد:
1- فرد بيهوش شده و تمام رفلكسهاي او از بين ميرود و ديگر به تحريكات دردناك پاسخ نميدهد.
2- بلافاصله پس از توقف فعاليت مغز و مخچه شلي عضلاتي رخ داده و تمام عضلات تونيسيته خود را از دست ميدهند.
3- علايم قابل مشاهده در چشم مثل از بين رفتن رفلكس قرينه به نور، ثابت شدن و عدم پاسخ مردمكهاي ديده ميشود. مردمكها معمولاً در حالت نيمه گشاد (حالت طبيعي و استراحت مردمك) باقي ميمانند. بعدها به علت جمود عضلات مردمك اين وضعيت تغيير پيدا ميكند. ميزان
گشاد شدن مردمكهاي دو چشم ممكن است شبيه به هم نباشند كه اهميتي ندارند. در موارد مسموميت با مواد افيوني «اپيوئيدي (ترياك) و مشتقات آن» مردمكها تنگ ميشوند كه پس از مرگ ممكن است به همين صورت باقي مانده و يا شبيه باقي اجساد بشوند. كره چشم در عرض چند دقيقه نرم ميشود و قرينه شفافيت خود را از دست ميدهد.
× مرگ شناسی(the patho physiology of death)
تغییرات پس از مرگ
1. در بیست و چهار ساعت اول:
الف: هیپوستاز (لیویدته یا کبودی نعشی)
Hypostasis
به دنبال توقف جریان خون، تحت تأثیر قوه جاذبه، خون از حرکت ایستاده و به پایینترین قسمت بدن کشیده میشود که از ورای پوست جسد قابل رویت میباشد. تأثیر جاذبه بر گلبولهای قرمز بیشتر است. و این سلولها در پایینترین قسمت بدن رسوب میکنند؛ پلاسما نیز تحت تأثیر قرار گرفته ولی به میزان کمتری به پایین بدن کشیده شده و به همین دلیل تورم (ادم) پس از مرگ به وجود میآید. در ورود گلبولهای قرمز به نواحی تحتانی بدن، در پوست این نواحی رنگ قرمز مایل به آبی (کبودی نعشی) ایجاد میشود. این رنگ ابتدا به صورت لکههای بزرگ در سطوح زیرین و طرفی بدن تشکیل میشود؛ ولی ممکن است قسمتهای فوقانی پا و رانها را نیز در بر میگیرد. این لکهها سپس به هم پیوسته و به سوی نواحی تحتانی حرکت میکنند. الگوی انتشار هیپوستاز به طرز قرارگیری بدن پس از مرگ بستگی دارد. در شایعترین حالت، جسد بر پشت قرار گرفته و هیپوستاز در خلف بدن تشکیل شده و به علت فشار سطح زیرین بر کتفها، باسنها و پشت رانها، عروق این نواحی از خون تخلیه شده و پوست آن سفید باقی میماند. رنگ هیپوستاز معمولاً قرمز مایل به آبی است ولی ممکن است رنگهای متنوعی داشته باشد که تا حدی به میزان اکسیژناسیون در زمان مرگ بستگی دارد. مسمومیت با گاز رنگ صورتی آلبالویی را باعث میشود.
تغییرات مشابهی نیز در تمام ارگانهای داخلی رخ میدهد و مهم است که آنها را با خونریزی قبل از مرگ اشتباه نکنیم. زمان تشکیل هیپوستاز، از نیم ساعت بعد از مرگ است و میتواند تشکیل آن ساعتها به تعویق بیفتد. در واقع، زمان تشکیل آن بسیار متغیر است. در بعضی از اجساد مثل نوزادان، افراد مسن و بیماران آنمیک ممکن است اصلاً تشکیل نشود.
پس از تشکیل هیپوستاز، در خصوص امکان جابجایی آن، سه حالت وجود دارد:
الف: در محل خود ثابت بماند.
ب: کاملاً به محل جدید که تحتانیترین قسمت بدن است نقل مکان کند.
ج: قسمتی از آن در محل اولیه باقی مانده و قسمتی دیگر به محل جدید جابجا شود.
بنابراین، اگر انتشار هیپوستاز در جسد با وضعیت قرارگیری آن همخوانی نداشته باشد، جسد باید پس از مرگ جابجا شده باشد. این مسئله بهویژه درباره مرگهای جنایی حائز اهمیت است.
در اجساد تازه، افتراق بین هیپوستاز و کبودی به ندرت مشکل ایجاد میکند؛ ولی با شروع فساد نعشی، مسئله فرق میکند. با شروع اتولیز نسوج، خون فاسد شده از رگها به بافتهای اطراف نشت کرده و تمایز بین هیپوستاز و کبودی را مشکل و حتی غیرممکن میکند.
هیپوستاز ارزش کمی در تعیین زمان گذشته از مرگ دارد. بیشترین استفاده از آن در شش ساعت اول پس از مرگ است، پزشک به وجود آن در جسد، قبل از صدور جواز فوت اصرار دارد.
بیشترین اهمیت آن در پزشکی قانونی، در ارتباط با وضعیت قرارگیری جسد است و به خصوص در رابطه با جابجایی جسد میباشد.
ب: زمان گذشته از مرگ (یعنی زمان بین مرگ و معاینه پس از مرگ)
فقط در 18 – 12 ساعت اول که با اطمینان منطقی در مورد زمان گذشته از مرگ میتوان اظهارنظر کرد. تخمین زمان گذشته از مرگ در 12 ساعت اول عمدتاً براساس کاهش درجه حرارت بدن است. این مسئله از نظر پزشکیقانونی اهمیت خاصی داشته و شایعترین موضوعی است که در تحقیقات و مقالات به آن پرداخته میشود.
اگر چه مطالعه سرد شدن جسد به علم فیزیولوژی مربوط میشود، ولی کاربرد آن در تخمین زمان فوت، آن را به یک موضوع شایع در پزشکیقانونی تبدیل کرده است.
از زمانهای قدیم میدانستند که جسد پس از مرگ به تدریج سرد میشود؛ ولی اندازهگیری علمی این پدیده به قرن 19 و زمانی که دکتر “جان داوی” در سال 1839 در جنگ بین مالت و بریتانیا با استفاده از یک دماسنج جیوهای، دمان بدن سربازان کشته شده را اندازهگیری کرد، بر
میگردد.
اگر درجه حرارت محیط بیش از 37 درجه نباشد، جسد انسان پس از مرگ به تدریج سردمیشود. یک جسد آزمایشگاهی، براساس قانون نیوتن یکنواخت و یکسان سرد میشود؛ ولی جسد انسان دقیقاً از قانون نیوتن تبعیت نمیکند.
نمودار تیپیک سرد شدن جسد براساس دمای رکتوم و به شکل سیگموئید است. عواملی که مؤثر در سرعت سرد شدن بدن هستند شامل:
1. درجه حرارت بدن در زمان مرگ:
عواملی که باعث افزایش درجه حرارت بدن در زمان مرگ هستند مثل عفونت، خونریزی مغزی و یا عوامل کاهش دهنده دمای بدن مثل هیبوترمی و یا بعضی مسمومیتها باعث اختلال در تخمین زمان گذشته از مرگ میشوند.
دمای اولیه بدن را نمیتوان 37 درجه فرض کرد. دمای رکتوم، کبد، مغز، زیربغل، دهان و پوست در یک فرد زنده با هم یکسان نبوده و مقدار مطلق آن نیز در افراد مختلف و در زمانهای متفاوت حتی در حالت سلامت یکسان نیست.
اگر دمای دهان 37 درجه تلقی شود، دمای زیربغل چند درجه کمتر و دمای رکتوم چند درجه بیشتر است. دمای بدن در طی شبانهروز تغییر کرده و حداقل آن در ساعات 6–2 صبح و حداکثر آن در ساعات 18ـ16 بعداز ظهر میباشد. فعالیت بدنی، دمای بدن را تا 3 درجه بالا میبرد و این افزایش تا نیم ساعت پس از استراحت ادامه دارد.
در صورت وجود بیماری یا تروما، تغییرات دمایی بیشتر رخ میدهد، که ثبت گذشتهنگر آن میسر نیست. در بیماریهای تبدار مثل عفونتهای میکروبی یا انگلی ممکن است دما 5ـ4 درجه بالاتر از حد معمول باشد. زخمهای عفونی شده و سقطهای عفونی نمونه مواردی هستند که در پزشکیقانونی با آن برخورد داریم. خونریزی مغزی و همچنین بعضی واکنشهای دارویی نیز باعث افزایش درجه حرارت بدن میشود. قربانیان قتل ممکن است قبل از فوت برای مدتی در هوای آزاد رها شده باشند و دمای بدن آنها تا 10 درجه سقوط کند. در تمام روشها و فرمولهایی که برای تخمین زمان فوت براساس دمای بدن پیشنهائ شدهاند، دمای اولیه جسد را 37 درجه فرض میکنند؛ ولی کوچکترین تغییری در این فرض اولیه باعث بروز یک اشتباه اساسی میشود.
2ـ لباسها و پوشش جسد:
میزان کاهش درجه حرارت بدن در یک فرد با لباس حدود دو سوم فرد بدون لباس است.
لباسهای خیس در مقایسه با لباسهای خشک، سرد شدن جسد را به دلیل جذب گرما از طریق تبخیر تسریع میکند.
3ـ اندازه و جثه بدن:
یک بدن چاق مقاومت بیشتری در مقابل از دست دادن حرارت در مقایسه با یک فرد لاغر دارد. در حالی که بالا بودن نسبت سطح بدن به وزن باعث سرد شدن سریعتر دما میشود. بنابراین، کودکان و افراد مسن همیشه زودتر از بالغین با تغذیۀ خوب، سرد میشوند.
4ـ جریان هوا:
یک جسد در جریان هوا و کوران زودتر از جسدی که در محیط بسته قرار دارد سرد میشود. هوای مرطوب بیش از هوای خشک گرما را از خود عبور میدهد.
5ـ دمای محیط اطراف:
دمای محیط مسلماً عامل مهمی در سرعت سرد شدن جسد میباشد. سرعت کاهش دمای بدن بستگی به تفاوت دمای بین جسد و محیط اطراف دارد. اگر دمای محیط از 37 درجه بالاتر باشد، جسد اصلاً سرد نشده و شاید حتی گرمتر شود.
6ـ جنس محیط اطراف
پیرامون محیط اطراف را معمولاً هوا احاطه کرده است؛ ولی ممکن است آب یا مایعات دیگری در اطراف جسد باشد که در این صورت پوست سریعتر سرد میشود. جسدی که در آب به ویژه در آب جریاندار غوطهور است سریعاً سرد میشود.
×روشهای اندازهگیری دمای بدن در اجساد
1. اولین حرکت در صحنه فوت، لمس جسد با دست است. قسمتهای پوشیده شده با لباس دیرتر سرد میشوند. جسد در فضای سرپوشیده در عرض 4ـ2 ساعت در نواحی لخت و در ظرف 8ـ6 ساعت در نواحی پوشیده از لباس سرد میشود.
2. قرار دادن دماسنج جیوهای از نوع شیمیایی که از 50ـ0 درجه مدرج است، در داخل رکتوم و گاه بهجای رکتوم از زیربغل، عمق بینی، یا گوش خارجی میتوان استفاده کرد. وارد کردن دماسنج از محل زخم نافذ زخم چاقو و اندازهگیری دما توصیه نمیشود.
3. دماسنجهای جدید الکترونیکی با صفحه دیجیتالی.
به طور عملی، مشکلاتی در استفاده از اندازهگیری درجه حرارت بدن برای تعیین زمان گذشته از مرگ وجود دارد که شامل مواد زیر است:
ـ درجه حرارت بدن فرد فوت شده در زمان حیات قابل ردیابی نیست.
ـ عایق بودن بدن در مقابل از دست دادن حرارت، که روی مرحله خطی بودن منحنی اثر میگذارد.
ـ سرعت کاهش درجه حرارت بدن تحت تأثیر وضعیت محیطی است.
ـ درجه حرارت محیط.
ـ طرز قرارگیری جسد.
دمای جسد انسان هیچگاه با دمای محیط برابر نمیشود، حتی اگر دمای محیط صفر یا پایینتر باشد؛ این امر احتمالاً به علت فعالیتهای آنزیمی و باکتریایی در مراحل اولیه فساد نعشی میباشد.
تغییرات نامعلومی مثل حرکت دادن، تغییر و جابجایی جسد قبل از اندازهگیری، درجه حرارت و تغییر در درجه حرارت محیط و اثر جریان هوا را نمیتوان معلوم کرد.
4ـ در حال حاضر یکی از مفیدترین راههای تخمین زمان مرگ براساس دمای بدن، نوموگرافی است که توسط هنسج (Henssge) منتشر شده است، که با برنامه کامپیوتری نیز قابل اجراست. در این نموگرام، از نتیجه حاصل شده براساس وزن جسد، دمای محیط، البسه خشک یا مرطوب، هوای ساکن یا در جریان (آب ساکن یا در جریان) تحریک الکتریکی ماهیچهها، واکنش عنبیه به داروها، به احتمال 95% زمان واقعی مرگ تخمین زده میشود که با فاصله 8/2± ساعت در بهترین شرایط و 7± ساعت در بدترین حالات است.
به عنوان یک قانون سرانگشتی، دمای جسد در هر ساعت یک درجه سانتیگراد یا 5/1 درجه فارنهایت افت میکند. روی این مسئله تأکید شده است که وقتی که درجه حرارت بدن به 85% میزان تفاوت اصلی خود با محیط برسد، اندازهگیری درجه حرارت بدن، معنای خود را از دست میدهد.
5ـ زمان تخلیه معده:
این موضوع بحثانگیز، به دلیل اینکه روی هضم غذا در معده عوامل متعددی اثر میگذارد، مردود شناخته شده است، مگر در یک مورد که میتوان از محتویات معده کمک گرفت و آن وقتی است که احتمال میرود فرد پس از خوردن غذای خاص در زمان معینی فوت کرده است. عواملی که در کاربرد میزان تخلیه معده برای تعیین زمان فوت ایجاد اشکال میکنند عبارتند از:
ـ تا مدتی پس از مرگ، هضم غذا ادامه دارد.
ـ ماهیت فیزیکی غذا تأثیر زیادی بر سرعت تخلیه معده داشته و هر چه غذا مایعتر باشد زودتر معده را ترک میکند.
ـ نوع غذا بر سرعت تخلیه معده اثر دارد. غذاهای چرب، باز شدن پیلور را به تأخیر میاندازد. الکلهای قوی نیز مخاط معده را تحریک کرده و دیرتر از معده خارج میشوند. هر گونه شوک یا استرس عصبی، تحریک معده و ترشح آنزیمهای گوارشی را کاهش داده و دریچه پیلور را بسته نگه میدارد. برخلاف معده، تحریک روده در اثر استرسهای روانی افزایش مییابد.
2ـ یک تا سه روز بعد از مرگ:
تمام مراحل آنزیمی بدن و همچنین دفع مواد زاید متوقف میشوند و ترکیبات بافتی تغییر پیدا میکنند. شاخصترین حادثه از این نوع را در قانون جمود نعشی (Rigor mortis) میبینیم.
×مرگ شناسی (the patho physiology of death)
جمود نعشی(Rigor mortis)
ازنظربیوشیمی این فرایند همراه است با افزایش بسیار زیاد اسیدلاکتیک درماهیچهها وازنظر کلینیکی سفت وکوتاهشدن فیبرهای عضلانی که باعث ثابت و بیحرکت شدن مفاصل میشوند،که درصورت سعی درخم وراست کردن آنها باعث شکستگی میشویم.
جمود نعشی دراثر کاهش در ترکیب شیمیایی آدنوزین ترنی فسفات(ATP) است.این ترکیب انرژیزا بوده که اکثر انرژی آن جهت فعالسازی واکنش اکتین و میوزین مصرف میشود که اجزای اصلی عضله و مسئول انقباض آن هستند. (ATP) علاوه براینکه یک منبع انرژی است، مسئول الاستیسیته و نرمی ماهیچهها نیز میباشد. سفتی ماهیچهای زمانی شروع میشود که میزان این ماده به 85% طبیعی خود برسد و درصورتی که به 15% میزان طبیعی برسد جمود در حد اعلای خود قراردارد. درفرآیند جمود، تمام فیبرهای عضلانی گرفتار میشوند؛ اما زودتر از همه در دستههای کوچکتر تودههای ماهیچهای مثل عضلات فک، صورت، گردن، مفاصل مچ دست و پا و بعد ازآن، مفاصلی که گروههای بسیار بزرگ عضلانی دارند مثل مفصل زانو، آرنج و لگن را در
برمیگیرد. ولی درعمل، این ترتیب سفت شدن همیشه برقرار نیست. جمود در تمامی نسوج و ارگانهایی که دارای بافت عضلانی هستند رخ میدهد. عنبیه تحت تأثیر جمود قرارگرفته و اندازه مردمک را تغییر میدهد و شاید اندازه مردمک هردوچشم را نامساوی سازد. در قلب، جمود باعث انقباض بطنها میشود و در عضله دارتوس بیضه باعث انقباض آنها شده و همراه با انقباض عضلات کیسه منی و پروستات باعث انزال منی میشود که در بعضی موارد با انزال یا فعالیت جنسی قبل از مرگ اشتباه میشود. جمود درعضلات راست کننده مو باعث سیخ شدن موهای بدن و نمای پوست مرغی (Goose flash) میشود و اشتباهاً این عقیده را که ریشها پس از مرگ هم رشد میکنند باعث میشود. در مرگهای ناشی از برقگرفتگی، جمود زودتر شروع شده و زودتر نیز اضمحلال
مییابد. جمود حدود 7-5 ساعت بعد ازمرگ ظاهر میشود و در 12-8 ساعت در تمام بدن برقرار
میشود و به همین ترتیب باقی میماند.
تا مرحله فساد نعشی که مجدداً جسد شل میشود، از بین رفتن جمود براساس همان ترتیب درگیری است.درجسد معمولاً بعد از 36 ساعت جمود از بین میرود؛ اما گاهی تا 4روز هم باقی
میماند. ارتباط بین میزان جمود به درجه حرارت بدن، کمک کننده برای فاز سیکل جمود (Rigor Cycle ) است. از نظر تئوری،شدت انتشار جمود میتواند راهنمای مفیدی برای تعیین زمان گذشته از مرگ باشد ودرعمل، قانونی است که بستگی به مراحل بیولوژیکی دارد که به طورحتم متغیر و ناپایدار میباشد. شروع آن درمواردی که منجر به افزایش اسید لاکتیک قبل از مرگ دربافتهاست به خصوص ورزش ویا بیماریهای تبدار سریعتر خواهد بود. در افرادی که ماهیچههای فرسایش یافته داشتهاند مثل افراد پیر و یا کسانی که توده عضلانی کمی دارند مثل نوزادان و یا کسانی از بیماریهای تضعیف کننده داشتهاند جمود به آهستگی تشکیل شده یا جمود قابل شناسایی تشکیل نمیشود.
بیشترین و مهمترین استفاده از جمود در تعیین زمان گذشته از مرگ است، با دامنه احتمال بین 12-6 ساعت. جمود به طور میانگین در عرض 12-6ساعت درکل عضلات بدن مستقر شده، ولی این زمان متغیر است و جمود کامل 36-18 ساعت باقی ماند و با شروع فساد نعشی از بین میرود.
با در نظرگرفتن جمود و میزان ازدست رفتن درجه حرارت بدن میتوان زمان گذشته از فوت را حدس زد.
– اگرجسد گرم و شل باشد، کمتر از 3ساعت اززمان فوت وی گذشته است.
– اگرجسد گرم و سفت باشد، بین 8-3 ساعت از زمان مرگ سپری شده است.
– جسد سرد وسفت، حدود36 ساعت ازفوت وی میگذرد.
– و در صورت سرد وشل بودن جسد،از مرگ وی بیش از 36 ساعت میگذرد.
جمود کاذب
مواردی وجود دارند که جمود را تقلیل میدهند، اما به راحتی میتوان آنها را مشخص کرد. به این نوع جمود که با عللی غیر از عوامل تغییری طبیعی در بیوشیمی عضله است، جمود کاذب
میگویند. شایعترین این موارد سرمازدگی است. جسدی که در سردخانه قرار دارد به دلیل یخزدگی مایعات بدن سفت میشود. چنین پدیدهای به دمای زیر 5 درجه ویا کمتر نیاز دارد. با گرم کردن چنین جسدی ممکن است جمود واقعی استقرار یابد و یا به دلیل صدمات داخل سلولی ناشی از آسیب وارد شده به غشای سلولی توسط کریستالهای یخ هرگز ایجاد نشود. گرمای بیش از حد باعث آب رفتگی و سفتی عضلات میشود. در این حالت پروتئینها منعقد شده و باعث سفتی عضلات
میشوند. میزان و وسعت این سفتی به شدت گرما و مدت تماس بستگی دارد. اثر گرما را به راحتی روی پوست میتوان دید، اما اگر مدتی از آن بگذرد، میتواند درتشخیص ایجاد خطا بکند.
اسپاسم کاداور(Cadaveric Spasm)
کمتر از آنچه که گفته میشود شایع است. اسپاسم کاداور یک جمود آنی بدون شلی اولیه است که پس از مرگ رخ میدهد. اسپاسم کاداور، انقباض ماهیچههایی است که احتمالاً با واسطه سیستم عصبی و در مرگهایی که با حالت استرس عصبی و فعالیت فیزیکی بسیار زیاد رخ داده است، ایجاد
میشود. این پدیده تنها در یک گروه از عضلات مثل عضلات خم کننده یک اندام رخ داده و تمامی عضلات بدن را درگیر نمیکند. این پدیده ناگهانی تا زمان فساد نعشی ثابت میماند. شایعترین فرم این حالت، دستانی است که چیزی را چنگ زدهاند به خصوص در فردی که امید به حمایت وکمک داشته است.کاربرد تغییرات شیمیایی در تخمین زمان فوت سعی شده است تا از تغییرات بیوشیمی در بدن که بعد ازمرگ اتفاق میافتد، برای تعیین زمان گذشته از مرگ استفاده شود. به دلایل واضح، شاخصها بایستی برای اندازهگیری، ساده و مقاوم به فساد نعشی باشند. بیشترین توجه به تغییرات ایجاد شده در نمکهای معدنی موجود درمایعات بدن که پس از مرگ استریل باقی میماند شده است، بخصوص روی مایع مغزی نخاعی و مایع زجاجیه چشم که در افراد مختلف متفاوت است.
مهمترین عنصر مایع زجاجیه که جهت تخمین زمان فوت به آن توجه شده است، پتاسیم میباشد. طرز نمونهگیری و روش آزمایش در نتیجهگیری مهم است. بعد از مرگ، میزان پتاسیم مایع زجاجیه افزایش دارد و میزان سدیم وکلر وگلوکز آن کاهش پیدا میکند. حداکثر زمان استفاده از پتاسیم در تشخیص زمان گذشت از فوت 36-24ساعت اول پس از مرگ است.
3:بعد از روز سوم
فساد نعشی(Putre Faction)
فرآیند فساد نعشی با مرگ شروع میشود؛ اما فقط بعد ازچند روز مشخص میشود. بنابراین، گندیدگی جسد زمانی آغاز میشود که بعضی از سلولها هنوز زنده هستند.گندیدگی جسد یک فرآیند مرکب بوده و مشتمل بر اتولیز سلولها، ناشی از تجزیه شیمیای آنها، اتولیز نسوج به دلیل آنزیمهای آزاد شده و تأثیرات خارجی ناشی از باکتریها و قارچها (از روده و محیط خارج) میباشد.گندیدگی جسد ازیک محیط به محیط دیگر، ازجسد به جسد و حتی از یک ناحیه جسد تا نواحی دیگر آن متفاوت است.زمان شروع و پیشرفت گندیدگی به عوامل متعددی به خصوص به شرایط سلامتی فرد قبل از مرگ، درجه حرارت و رطوبت محیط بستگی دارد. بنابراین، افرادی که در زمان حیات، درگیر بیماریهای حاد عفونی بودهاند و یا کسانی که در معرض جراحات باز قرار داشتهاند سریعتر دچار فساد نعشی میشوند. فساد جسدی که در آب و هوای معتدل و در شرایط غیرسردخانهای قرار دارد به طور متوسط سه روز پس از فوت شروع میشود. در مناطق حاره، فساد سریعتر است و در ارتفاعات بالا به دلیل دمای زیر صفر، فرآیند فساد برای مدت نامحدودی متوقف میشود. صرفنظر از پیشرفت زمانی، فساد نعشی دارای مراحل مشخص و ترتیب خاصی است. معمولاً اولین علامت قابل مشاهده فساد، تغییر رنگ دیواره تحتانی شکم، اغلب در ناحیه راست میباشد. علت این پدیده به انتشار باکتریهای داخل روده به نسوج دیواره شکم و تجزیه هموگلوبین به مواد رنگینه است.این تغییر رنگ به تدریج سرتاسر دیواره شکم را در برمیگیرد.تورم بافتها و متسع شدن دیواره شکم با گازها تغییر بعدی است، که همراه است با ایجاد تاولهایی که درانتهای هفته اول صورت میگیرد. صورت و گردن قرمز رنگ شده و به تدریج متورم میشوند.باکتریهای مسئول ایجاد فساد که عمدتاً از روده و ریهها منشاء
میگیرند، در محیط مایع آسانتر انتشار مییابند؛ از این رو در سیستم وریدی پخش شده، خون را تجزیه کرده و دیوارۀ رگها و نسوج اطراف را رنگآمیزی میکنند. این پدیده را که مرمری شدن گویند، از سطح بدن قابل مشاهده است.
در انتهای هفته اول و بخصوص در سیاهرگهایی که نزدیک به شکم هستند و همچنین در قسمت فوقانی پاها و قدامی قفسه سینه، کنارههای شکم وکتفها واضحتر است. رنگ آن در ابتدا قرمز و سپس سبز میشود. بعد از چندین هفته،رنگ سبزمایل به قرمز پوست تبدیل به سبز تیره و یا تقریباً سیاه میشود. بعد ازحدود سه هفته ،تغییر شکل اصلی در جسد دیده میشود. از تمامی منافذ بدن به خصوص دهان، بینی، رکتوم و واژن، مایع خونی که در واقع مایع ناشی از نرم شدگی و فساد نسوج است بیرون میزند. گزارشاتی از خروج پس از مرگ جنین در زنان حامله دیده شده است.مایع شدن نسبی بدن در انتهای ماه اول دیده میشود.
فساد نعشی در یک جسد به طورطبیعی در زمستان با تأخیر انجام میشود،مگراینکه جسد شدیداً با فاضلاب آلوده شده باشد. در موارد عادی، جسد غوطهور درآب با سرعت کمتری دچار فساد میشود و به سطح آمدن آن به دلیل گازهای نشتی بعد ازیک هفته تا ده روز اتفاق میافتد؛ اما این بستگی به میزان پوشش جسد و درجه حرارت آب دارد.آب به علت پایینتر بودن نسبی دمای آن و همچنین محافظت جسد از حشرات و جوندگان، سرعت پیشرفت فساد را کند میکند. در آبهای خیلی سرد ممکن است جسد تا حدود سه هفته روی آب نیاید و یا هرگز این اتفاق نیفتد. سرعت فساد در اجساد دفن شده در زیر خاک آهستهتر از اجسادی است که در روی زمین یا در آب قرار دارند. درواقع، دربعضی شرایط خاص، فرآیند فساد نعشی تا حد زیادی متوقف میشود و نبش قبر پس از چندین سال نیز میتواند حاوی اطلاعات مهمی از جسد و چگونگی فوت او باشد. به همین دلیل، هیچ گاه نباید صرفاً به خاطر گذشت زمان، نبش قبر را بیارزش بدانیم و از آن چشمپوشی کنیم. عوامل دخیل در سرعت فساد دراجساد دفن شده عبارتند از:
1. فاصله زمانی بین مرگ تا دفن شدن که هرچه این زمان کمتر باشد، فساد کمتر صورت
میگیرد و شاید هرگز تا مرحله مایع شدن پیش نرود. پایین بودن دما، عدم دسترسی حیوانات وعدم وجود اکسیژن از عوامل دخیل دراین عامل هستند.
2. عمق زمین: دفن جسد در عمق زمین جسد را نیز حفظ میکند.
3. محل قرارگیری مدفن که از نظر ارتباط با سفره آب زیرزمینی مهمتر از جنس خاک است.
4. تابوت:که از رسیدن آب و هوا به جسد جلوگیری میکند و پیشرفت فساد را به تأخیر میاندازد.
بعضی از ویژگیهای فساد نعشی که در پزشکی قانونی اهمیت دارند به قرار زیرند:
1. بافتهای همبند وعضلانی نسبت به فساد مقاومترند و مدت طولانیتری باقی میمانند.
2. بعضی از ارگانها مثل رحم و پروستات ممکن است برای مدتها بعد از فساد، قابل تشخیص و بررسی باشند که این مسئله اهمیت زیادی درتشخیص هویت دارد.
3. دیواره رگهای خونی، مقاوم به فساد هستند و شواهدی بر نارسایی عروق کرونر را که به صورت گچی شدن است میتوان در آنها پیدا کرد.
4.نهایتاً،گندیدگی جسد یک واژه عام بوده و چندین زیرگروه دارد که ممکن است یک یا چند زیرگروه آن دریک جسد دیده شود.
آدیپوسر(Adipocere)
یک تغییر مهم و نسبتاً شایع پس ازمرگ است. آدیپوسسر یک ماده واکسی شکل است که ازچربی بدن پدید میآید واکثر مواقع قسمتهای نامنظمی از بدن را دربرمیگیرد. تشکیل آدیپوسر نیاز به شرایط خاصی مثل گرما، رطوبت و فعالیت میکروبهای بیهوازی دارد. اکثر موارد تشکیل شده آدیپوسر، در اجساد غوطهور در آب و غارها یا گورهای مرطوب رخ میدهد. اهمیت آدیپوسر بیش ازیک واکنش شیمیایی ساده بوده و پس از تشکیل تا چندین دهه وحتی چندین قرن باقی
میماند. بعضی از نواحی جسد مثل گونهها، حدقه چشم، قفسه سینه، دیواره شکم و باسنها بیشتر به آدیپوسر تبدیل میشوند. با تشکیل آدیپوسر،بدن فرم اصلی خود را حفظ میکند و صدمات به بافتهای نرم را حفظ میکند. وجود درجاتی ازآدیپوسر،یعنی اینکه حداقل چند هفته از مرگ میگذرد.
مومیایی(Mommification)
نوعی تغییر دراز مدت پس ازمرگ است که درواقع خشک شدن نسوج بجای فساد نعشی مرطوب میباشد. شبیه به سایر انواع گندیدگیهای جسد، مومیایی شدن نیز ممکن است نسبی بوده و همراه با انواع دیگر گندیدگی دریک جسد دیده شود؛ ولی احتمال اینکه تمامی جسد را دربرگیرد بیشتر از انواع دیگر تغییرات است. مومیایی شدن تنها در آب و هوای خشک و معمولاً و نه همیشه گرم رخ میدهد. این پدیده در آب و هوای یخ زده نیزبه دلیل خشکی هوا که منبع رشد باکتریهاست اتفاق میافتد.
شناخته شدهترین شکل مومیایی، در نواحی صحرایی حاره دیده میشود.لازمه مومیایی شدن، آب و هوای خشک و ترجیحاً همراه با کوران هوا میباشد. در شرایط هوایی درصورتی که نسوج بدن استریل باشند مثل یک نوزاد ، فساد نعشی متوقف شده و نسوج بدن خشک میشوند. در مومیایی، عامل مهم تبخیرسطحی آب بدن در شرایط خشک میباشد. شبیه به آدیپوسر گاهی اوقات شناسایی چهره جسد امکانپذیر است. رنگ پوست تغییر کرده و معمولاً قهوهای رنگ میشود. اگرچه
کلنیسازی کپکها، ایجاد لکههای سفید، سبز یا سیاه روی آن ایجاد میکند، ولی ارگانهای داخلی بسته به زمان گذشته از مرگ ممکن است نیز خشک و یا نیمه فاسد باشند. در آب و هوای معتدل، اگر جسد در یک محل گرم و خشک مثل اتاقهای دربسته یا گنجه، دست نخورده باقی بماند، درآن مومیایی شدن رخ خواهد داد. زمان لازم برای مومیایی شدن کاملاً مشخص نیست، ولی مطمئناً به چند هفته نیاز دارد. پس از خشک شدن کامل جسد، حالت وی برای سالها باقی میماند و نهایتاً با تشکیل کپک و از هم گسیختگی فیزیکی، نسوج خشک شده از هم میپاشند و به پودر تبدیل
میشود. این مرحله در اثرحمله حیوانات به جسد سریعتر گسترش مییابد.
اسکلتی شدن(Skeletionisation)
اکثر اجسادی که دچار فساد نعشی مرطوب میشوند، درطی آن، نسوج مرطوب، متورم و نهایتاً مایع شده و تنها اسکلت باقی میماند. تاندونها و دیگر بافتهای فیبروزی و سفت، مقاومترین بافتها هستند. زمان لازم برای اسلکتی شدن بسیارمتفاوت است و فقط بستگی به مراحل طبیعی فساد نعشی ندارد، بلکه بستگی به وجود حشرات و حیوانات یا قارچها وکپکها نیزدارد.
مهمترین عامل برای اسکلتی شدن، قرارگیری جسد در معرض هجوم حیوانات ولارو و حشرات است. اهمیت لارو حشرات در شباهت فعالیت آنها با جراحات قبل از مرگ است و تشخیص آن نه تنها بستگی به طرح جراحت ایجادی است، بلکه به نبودن واکنش حیاتی در محل جراحت نیز بستگی دارد. به طور تخمینی، اسکلتی که هنوز غضروف و بافت فیبروزی متصل به آن را دارد، حدود یک سال از قدمت آن میگذرد. قدمت استخوانی و زمان گذشته از مرگ را از روی اسکلت برحسب دهه و سده میتوان بیان کرد. مهمترین عامل در تخمین قدمت استخوانی، محیط است. استخوانهایی را با صدها سال قدمت میتوان حفظ شده به خصوص در غارهای تاریک یافت. روشهای مختلفی برای تعیین قدمت استخوانی وجود دارد که ازآن جمله آنالیزکردن رادیواکتیو است که ارزشی در پزشکی قانونی ندارد. دراین تست که مقدار کربن 14را اندازه میگیرند، در مورد استخوانهایی که کمتر از 200سال عمر دارند قابل استفاده نیست؛ چون نیمه عمرکردن رادیواکتیو بیش از 5000 سال است و میزان استحاله آن درطی 50 سال بقدری کم است که قابل اندازهگیری نمیباشد.
آرتفکتهای پس ازمرگ (Post-mortem artefacts)
درحین معاینه جسد، با آرتفکتهایی برمیخوریم که میتواند پزشک معاینه کننده را گمراه ساخته و حتی باعث عدم اجرای عدالت واقعی شود. آرتفکتهایی که درنتیجه سعی در احیای بیماران شده است غیر شایع نیستند. تحریک الکتریکی قلب که درنتیجه آن آثار گرمایی و یا حتی سوختگی را به طورمستقیم روی پوست میبینیم شایعترین اثر باقیمانده در اثر احیاست. امکان ایجاد سوختگی در فرد فوت شده هم وجود دارد؛ اما این را میتوان با نبودن واکنش حیاتی که در حقیقت یک واکنش دفاعی بدن زنده در مقابله صدمه است تشخیص داد. فوریترین واکنش حیاتی درسوختگی، گشادشدگی مویرگهای اطراف محل سوختگی است که به صورت یک ناحیه قرمز رنگ در پوست دیده میشود. تاولهایی که قبل از مرگ ایجاد میشوند دارای پروتئین بیشتری از تاولهای بعد از مرگ
میباشند. یک سری از آرتفکتهای شایع که در نتیجه تلاش در احیای فرد با ماساژ خارجی قلب ایجاد میشود مثل کبودی قفسه سینه وشکستگی دندهها میباشد. مشکل تشخیص قبل یا بعد ازمرگ بودن این صدمات به وسیله آسیب شناسی معلوم میشود. بعضی از این صدمات به شرح زیرمیباشند:
ماساژ خارجی قلب (CPR) ممکن است باعث کبودی قدام قفسه سینه، خونریزی زیرپوست قفسه سینه، شکستگی جناغ ودندهها،پارگی ریه، خونریزی داخل کیسه قلب و خونریزی داخل چشمی شود. تنفس دهان به دهان میتواند باعث کبودی صورت و گردن و آثار ایجاد شده در اثر فشار انگشتان و ناخنها شود.
استفاده از لوله داخل تراشه ممکن است باعث آسیب به لثهها، دندانها وحلق شود و حتی گاهی باعث شکستگی استخوان لامی و شاخ غضروف تیروئید و یا سایرصدمات به حنجره شود که ممکن است با آثار خفه کردگی اشتباه شود. محل تزریق داروهای اورژانسی در دستها ممکن است با تزریق مواد اعتیادآور اشتباه شود. جراحات بعد از مرگ شدید ممکن است به وسیله حیوانات ایجاد شود. تسریع درتخریب بافتهای فاسد شده به وسیله لارو مگسهای و دیگر حشرات بسیارشایع است. در اینجاست که بایستی از نظریات یک حشرهشناس برای ارزیابی زمان گذشته از مرگ استفاده کرد. بنابراین، وجود حشرات، سن لاروها و تعداد دفعات تولید مثل آنها میتواند اطلاعات دقیقی را دراختیار ما بگذارید. این موضوع بسیار تخصصی بوده و در مواردی مثل تحقیقات جنایی اهمیت پیدا
میکند. ارزیابی این موضوع درمحل بسیار پیچیدهتر است تا موضوع تئوری آن و نیاز به تجربه کافی خصوصاً در مورد جمعآوری نمونههای لازم از محل، حشرات، لاروها، تخمها و پوسته آنها دارد. بالاخره صدمات تروماتیکی که به یک فرد مرده وارد میشود را باید ذکر کرد، مثل نابودی فردی که در جاده افتاده است و ماشینها بیتوجه ازروی آن رد شده و اعتنایی به آنچه گذشته نمیکنند.
نهایتاً، جراحات وارد شده به فردی که غرق شده که یا به وسیله امواج آب به صخرهها برخورد میکند و یا به وسیله جانوران دریایی وپروانه کشتیها تکه تکه میشوند.
×تخمين زمان مرگ
شايد بيشترين تحقيقات و مقالات راجع به «تعيين زمان مرگ» انجام پذيرفته است؛ اما تاكنون هنوز هيچ روش مشخص و مجزايي براي اين منظور يافت نشده است؛ از اينرو متخصصين پزشكي قانوني به تخمين زمان مرگ روي آوردهاند. پزشك قانوني با توجه به تجربه و با تكيه به تعداد زيادي از عوامل و متغيرها نظير تغييرات فيزيكي پس از مرگ (در شمارههاي قبل مورد بحث واقع شدهاند) و همچنين كالبد شكافي، عادات شخصي متوفا، نظريات پزشكي و اظهارات شهود ميتواند به تخمين زمان مرگ كمك نمايد. از اينرو با توجه به پيچيدگي كار و قبل از اينكه اظهارنظر به زمان خاصي منحصر و محدود شود، ذكر اين نكته ضرورت دارد كه وجود همكاري بين قاضي، مأمورين بررسي صحنه جرم با پزشك قانوني از اهميت بسيار بالايي برخوردار ميباشد. در اهميت تعيين زمان مرگ همين بس كه ميتواند موجب تمركز تحقيقات روي زمان خاصي شود. براي قضات، محكوم نمودن قاتل، رد دلايل درخصوص عدم حضور در محل در هنگام وقوع قتل از جانب مظنون و نيز ارزيابي مظنونين، همچنين در قتلهايي كه هيچ شاهدي وجود ندارد و نيز در مسائل حقوقي (درخصوص وراثت)، تعيين زمان قطعي مرگ از عوامل بسيار مهم تلقي ميگردد.
هرچند از قضات و مأمورين تحقيق انتظار نميرود كه تمامي اطلاعات مربوط به علم پزشكي قانوني را دارا باشند، اما بايد با تغييرات پس از مرگ در جنازه انسان (در شمارههاي قبلي آورده شده است) آشنايي داشته باشند تا با هوشياري بيشتر به اظهارنظر بپردازند؛ از اينرو با توجه به اهميت موضوع، به توضيح اين مطلب بهطور كاربردي ميپردازيم.
همانگونه كه قبلاً ذكر شد، مرگ يك فرايند است و تخمين زمان مرگ بستگي به عواملي دارد كه در طي اين فرايند به وقوع ميپيوندد. مرگ در مراحل مختلفي به وقوع ميپيوندد و وظيفه پزشك قانوني است كه با توجه به فاكتورهاي مختلف، بايد زمان سپري شده پس از مرگ را مشخص نمايد.
به منظور آشنايي با اين فرايند، به اطلاعاتي درخصوص فرآيندهايي كه در بدن يك فرد زنده وجود دارد ميپردازيم. سيستمهاي بدن يك انسان زنده قادرند به كليه بافتها اكسيژن برسانند و مواد زايد حاصل از كاركرد ارگانهاي بدن را دفع نمايند. اين فرايند با گردش خون در سرخگها و سياهرگها صورت ميپذيرد. قلب با تملبه زدن مداوم خود، كار اكسيژنرساني را به بافتها انجام ميدهد و همزمان مواد زايد را به ريهها كه منبع اكسيژن هستند بازميگرداند. با اين تغيير و تحولات، بدن ميتواند در مقابل باكتريها و ميكروبها از خودش دفاع نمايد. به محض وقوع مرگ، اين باكتريها رشد كرده و آنزيمهايي از خود توليد ميكنند كه اجزاي تشكيل دهنده قسمتهاي داخلي بدن را در خود حل شده پس از مرگ (فساد نعش) ميگردند. فاسد شدن جسد به متغيرهايي از قبيل درجه حرارت، محيط، زمان و محل جسد (داخل ساختمان، خاك، آب، صحرا و غيره) رطوبت، حشرات و حيوانات زندهاي كه به بقاياي جسد تعرض مينمايند بستگي دارد. تغييراتي كه در جسد انسان ايجاد ميشود مشابه تغييراتي است كه روي يك تكه گوشت كه خارج از محيط يخچال مانده است و باعث فاسد شدن گوشت ميشود رخ ميدهد.
به محض وقوع مرگ، قلب از كار ميايستد و درنتيجه، گردش خون متوقف ميشود. خون در مويرگهاي قسمت تحتاني جسد تهنشين شده و باقي ميماند و موجب ميشود كه لايههاي فوقاني پوست تيره به نظر برسند و اين به خاطر آن است كه درنتيجه بازماندن گردش خون و از دست دادن اكسيژن، از قرمز روشن به رنگ ارغواني غليظ تغيير ميكند كه در افرادي كه داراي پوست تيره ميباشند نيز نمايان است. چشمها كه حساسترين عضو بدن ميباشند پس از مرگ در مقابل نور، فشار و تماس از خود عكسالعملي نشان نميدهند. سفيدي چشم پس از 8 تا 10 ساعت پس از مرگ، شيري رنگ يا ابري رنگ ميشود.
درجه حرارت بدن يك انسان زنده تقريباً 6/98 درجه فارنهايت (37 درجه سانتيگراد) است. پس از مرگ، بدن شروع به از دست دادن حرارت مينمايد تا هم سطح محيط اطرافش گردد. با استفاده از يك دماسنج در ناحيه مقعد ميتوان ميزان حرارت جسد را تعيين كرد و در همان زمان ميزان حرارت اطراف جسد را نيز اندازهگيري كرد. بايد به اين نكته نيز توجه كرد كه عوامل بسيار مهمي در ميزان سرد شدن جسد پس از مرگ مثل اندازه و ميزان چاقي جسد، لباس، محل قرار گرفتن جسد، سن متوفا رطوبت محيط و غيره مؤثرند.
براي اندازهگيري گرماي جسد ميتوان كف دست خود را به محلهاي محفوظ شدن بدن مثل زير بازوهاي جسد گذاشت، درصورتي كه جسد گرم باشد مرگ چند ساعت قبل رخ داده است و درصورتي كه سرد باشد احتمالاً 18 تا 24 ساعت از مرگ ميگذرد.
به دنبال تغييرات شيميايي كه پس از مرگ در ماهيچهها به وجود ميآيد، ماهيچه انقباض يافته يا سخت ميشود كه آن را جمود نعشي مينامند. جمود نعشي دو تا چهار ساعت پس از مرگ آغاز ميشود. جمود نعشي برخلاف عقيده مردم كه در يك زمان در سرتاسر بدن بهصورت يكدست ايجاد ميشود، ابتدا از ناحيه چانه و گردن شروع و سپس اين فرايند از سمت سر به طرف پاها گسترش مييابد و هشت تا دوادزه ساعت پس از مرگ كامل ميگردد؛ و آروارهها، گردن و بدن مثل يك تكه چوب سفت ميشوند كه اين سفتي باعث ميگردد كه جسد را در همان حالتي كه احتمال ميرود فوت شده باشد ثابت و خشك نگه ميدارد، حتي اگر جسدي حركت داده شده باشد بازوها و پاها به همان حالتي كه در هنگام مرگ بودند خشك باقي ميماند. حالت جمود نعشي پس از گذشت 18تا 36 ساعت پس از مرگ شروع به از بين رفتن مي كند؛ و بهطور ميانگين 48 تا 60 ساعت پس از مرگ اين حالت به كلي رفع ميگردد. البته بايد اين نكته را يادآوري كرد كه اين عامل به دليل متغيرهاي زيادي كه دخيلاند (مثل چاقي، لاغري، دماي بدن، شوك جسماني) در ارزيابي و تعيين زمان مرگ به ندرت مورد استفاده قرار ميگيرند.
در حقيقت، ميتوان گفت اگر زير بغل متوفا گرم باشد و بدن دچار جمود نعشي شده باشد به احتمال زياد مرگ حدود سه ساعت قبل روي داده است.
بايد توجه داشت كه در برخي شرايط ممكن است در زمان مرگ، دست و دو بازو خيلي سريع سفت و منقبض شوند كه آن را اسپاسم نعشي ميگويند، كه اغلب آن را با جمود نعشي اشتباه ميگيرند. حالت اسپاسم نعشي تا مرحله گنديدگي پابرجا ميماند.
در اثر تجمع و ثابت ماندن خون در مجراي خون يعني در رگها به واسطه تأثير جاذبه، پوست بدن به رنگ ارغواني كم رنگ ميشود كه آن را كبودي پس از مرگ يا ليوديته (ليوديتي) ميگويند.
به محض وقوع مرگ، عمل پمپاژ قلب متوقف ميشود و باعث باقي ماندن خون در قسمتهاي مختلف بدن ميگردد كه محل كبودي بستگي به نحوه قرار گرفتن جسد بعد از مرگ دارد؛ اگر جسد به صورت دمر باشد، كبودي در قسمت جلوي بدن خيلي بيشتر از پشت بدن خواهد بود. اگر در جسدي كه بهصورت دمر خوابيده كبودي مشاهده كرديد اين كبودي حدود سي دقيقه پس از مرگ شروع و حدو هشت تا ده ساعت پس از مرگ تكميل ميشود. چنانچه جسدي در يك نقطه به مدت بيش از هشت ساعت ثابت ماند كبودي به قسمتهاي ديگر بدن تغيير محل نميدهد.
قسمتهايي از بدن كه با زمين يا اشياي ديگر در تماس مستقيم باشد سفيد باقي خواهد ماند. با فشار آوردن انگشت به قسمتي از پوست در مراحل اوليه فوت باعث سفيدن شدن پوست ميشود، ولي اگر چهار تا پنج ساعت از مرگ گذشته باشد فشار انگشت بر پوست بدن به دليل لخته شدن خون در مويرگها حالت سفيد شدن پديد نخواهد آمد.
اگر وقتي جسدي را كه لمس ميكنيد سرد باشد و آروارهها و گردنش سفت شده باشد و يا وقتي با انگشت آن را لمس ميكنيد پوست بيرنگ (سفيد) نشود، در چنين شرايط عادي حدود شش تا هفت ساعت از مرگ ميگذرد.
محتويات شك، يكي ديگر از منابعي است تا پزشك قانوني بهتر بتواند زمان مرگ را ارزيابي كند. محتويات داخل بدن به دو گونهاند: هضم شده و هضم نشده. پزشك قانوني در كالبدشكافي ميتواند آخرين غذاي خورده شده را مشخص نمايد. معده پس از گذشت چهار تا شش ساعت از پس از آخرين غذا توسط متوفا مرگ اتفاق افتاده است.
به محض وقوع مرگ، باكتريها يا ميكرو ارگانيسمهاي موجود در رودهها از داخل روده بيرون آمده و در ساير بافتهاي بدن پراكنده ميشوند. اين باكتريها هنگام رشد شروع به توليد گازهايي مينمايند كه موجب از بين رفتن و يا بد رنگ شدن بافتهاي بدن ميشوند كه منجر به تورم بدن ميشود. ميزان گنديدگي به عوامل از قبيل درجه حرارت، وضعيت زمان، مقدار لباس، وضعيت جسماني جسد و غيره بستگي دارد، كه اين عوامل تخمين زمان مرگ را با دشواري مواجهه ميسازد. علايم گنديدگي بهصورت تغيير رنگ پوست ناحيه شكم و دستگاه تناسلي سفيد مايل به سبز است. تغيير رنگ رگها به آبي يا ارغواني به علت وجود مواد رنگي (مرمري شدن) و نيز تبدل پوست شبيه غشاي نرم و نازك در اثر خشك شدن مايعات بدن است كه معمولاً پس از چند روز شكم باد كرده و بدن متورم ميشود. از دهان و بيني مايعاتي خارج مي شود، محتويات مثانه يا روده راست ممكن است بيرون آيد و پوست تاول ميزند و پوستاندازي ميكند. درست مثل آفتابزدگي.
چنانچه جسدي در محل مرطوب مثل باتلاق يا خاك مربوط و نمناك قرار داشته باشد، روغني شبيه صابون در سطح جسد ايجاد ميشود كه به علت تغييرات شيميايي در چربيهاي بدن ميباشد كه اكثراً در هواي گرم و بعد از گذشت چند هفته پس از مرگ پديد ميآيد، كه معمولاً صورت و كفلها را ميپوشاند ولي در ساير قسمتهاي بدن نيز ميتواند به وجود آيد.
برعكس فرآيندي كه در صابوني شدن ايجاد ميشود، حالي ديگر كه موجب موميايي شدن جسد ميگردد پديد ميآيد. اگر در محلي با آب و هواي گرم و خشك به وقوع پيوسته و چرخش هواي خشك در آنجا به راحتي صورت پذيرد، مايعات بدن به سرعت از بين ميرود. درنتيجه، بافتهاي بدن به جاي فاسد شدن، سفت و خشك ميشود كه جسد براي سالها ميتواند سالم باشد.
عواملي خارجي نيز در تخمين زمان مرگ وجود دارد مانند حشرات، حيوانات، آب و غيره.
امروزه با استفاده از يك حشرهشناس ميتوان در تخمين زمان مرگ مساعدت فراواني كسب نمود. حشرات وقتي از تخم بيرون ميآيند و قبل از اينكه تبديل به يك حشره بزرگ شوند مراحلي را پشتسر ميگذراند. هر كدام از اين مراحل زماني خاص به طول ميانجامد؛ براي مثال مگس بزرگ مؤنث معمولاً در چشم، دهان، سوراخ بيني و زخمهاي جسد تخمگذاري ميكند، اين تخمها تبديل به كرم ميشوند و سپس از جسد تغذيه ميكنند. زمان موردنياز براي تبديل به كرم شدن 24 ساعت است. زنان انواع مختلف مگس متفاوت ميباشد و درجه حرارت و رطوبت و ساير عامل نقش بسيار مهمي را در زمان رشد دارند.
بنابراين، براساس مراحل و زمان رشد آنها، زمان مرگ را ميتوان تخمين زد. مثلاً شفيرهاي (پوستههاي سفت شبيه پيله كرم ابريشم يا حلزون) موجود در اطراف جسد، سر جسد و داخل جسد نشان دهنده گذشت زمان به مدت حداقل حدود دو هفته ميباشد.
گاهي جسدي در محوطههاي باز و پوشيده از گياه و علف يافت ميشود كه زمان رشد گياهان زير جسد و محوطههاي اطراف ميتواند در تخمين زمان مرگ مؤثر باشد. ميتوان حدس زد كه تقريباً براي چه مدت جسد روي اين رستنيها قرار داشتهاند. گاهي جسد در آب يافت ميشود كه از نظر تحقيقاتي، جسدي كه به مدت يك هفته در معرض هوا و خارج از آب قرار داشته باشد مشابه جسدي است كه به مدت دو هفته در داخل آب بوده است. تغييراتي كه روي اجساد در داخل آب ايجاد ميگردد، ميتواند به شرح ذيل باشد: پس از گذشت پنج تا شش روز سطح خارجي پوست بدن جدا ميشود. پس از گذشت هشت تا ده روز پوست دستها و ناخنها جدا ميشود. پس از گذشت هشت تا ده روز جلبك نرمي روي جسد ميرويد.
? نتيجه:
با توجه به تغييرات فيزيكي كه در اين بخش مورد بحث قرار گرفت، تخمين زمان مرگ كار پيچيدهاي است و پيش از آنكه نظر خودمان را منحصر و محدود به زمان خاصي نماييم لازم است كه تمام اطلاعات تحت بررسي قرار گيرند، و چنانچه تخمين زمان مرگ باعث اتهام قتل نسبت به كسي ميگردد، و يا با تكيه به آن انگشت روي فرد خاصي به عنوان مظنون اصلي گذاشته ميشود بهتر است از پزشك قانوني خواسته شود با توجه به تجربه، پايه و اساس تخمين را مشخص و تفسير و توجيه نمايد.
× تشخیص هویت
هویت، مجموعه صفات و مشخصاتی است که موجب تشخیص یک فرد از افراد دیگر یا یک شیء از اشیای دیگر میگردد. موضوع تشخیص هویت از قدیمالایام مورد نیاز جوامع بشری بوده و در هر عصر وزمانی بر حسب امکانات روز، روشهایی برای نیل به این هدف اعمال شده است. مجریان قانون به دلایل ذیل نیاز به تشخیص هویت پیدا میکنند.
آگاهی از سوابق کیفری و احوال شخصیه اشخاص موردنظر به منظورهایی مثل صدور قرار یا اخذ تأمین مناسب، تکمیل تحقیقات، تشخیص اینکه جرم ارتکابی از مصداقهای تعدد یا تکرار جرم است، تصمیم قضایی مناسب درباره متقاضیان صدورگواهی عدم سوء پیشینه کیفری و محکومانی که تقاضای عفو یا آزادی مشروط یا تعلیق مجازات دارند و یا جلوگیری از اینکه کسی عمداً یا سهواً بجای دیگری مورد مجازات یا مشمول اقدامات تأمینی و تربیتی قرارنگیرند؛ و همچنین شناسایی وتحت نظر قرارگرفتن مجرمان حرفهای که پس از آزادی از زندان درصدد پیداکردن فرصت مناسب برای ارتکاب مجدد جرم یا مخفی نگه داشتن هویت واقعی خود باشند و نیز در مواردی که افرادی قادر یا حاضر به ابراز هویت خود نیستند مثل افراد لال، مسن، کودکان، مجانین، افراد سابقهدار و همچنین شناسایی اجساد و اشخاص مجهولالهویه به منظور پیگیری مسائل بعدی آنها (موضوع اصلی مورد توجه این بحث).
× تعیین هویت اجساد واشخاص مجهولالهویه
تعیین هویت جنازه عبارت است از یافتن علایم فیزیکی که به وسیله آن هویت شخص مرده معلوم شود. این امر در موارد مختلف از قبیل مرگهای ناگهانی، خودکشیها و حوادثی مثل حریق، زلزله، غرق شدن، تصادم و اتفاقات راهآهن، هواپیما، اتومبیل، اتوبوس و سایر وسایل نقلیه و همچنین درحوادث دیگر مورد احتیاج است. تعیین هویت جسد درغالب موارد کارنسبتاً سادهای است که براحتی از طریق شناسایی توسط افراد خانواده یا دوستان فرد متوفا صورت میپذیرد. باید گفت که جنازه درسه حالت ممکن است یافت شود.
1- اجسادی که از نظر فیزیکی و ظاهری سالماند (جسد عفونت نیافته) هنوز اندامها متلاشی نشده باشند. مثل اجسادی که تازه درگذشتهاند یا اجسادی که در سردخانه نگهداری شده باشند؛ در این قبیل اجساد، از روی مشخصات ظاهری،نشان دادن به کسانی که ممکن است آنها را بشناسند یا محتویات جیبها، مدارک و اشیایی که همراه دارند، کارت شناسایی، دستبند، پلاک و غیره و چنانچه در زمان حیات از آنها انگشتنگاری به عمل آمده باشد با مراجعه به بایگانی ضبط شده و مقایسه و تطبیق با اثرانگشت موجود، به هویت فرد پی برد. در صورتی که جسد به طرق بالا شناسایی نشد، چند عکس واضح از چهره آنها گرفته میشود و در آلبومی درپزشکی قانونی نگهداری میشود.
2-اجسادی که در اثر حوادثی مثل سوختگیها، تصادفات شدید، اصابت ترکش، انفجار یا فساد نعشی، از روی چهره قابل شناسایی نباشند و انگشتنگاری مقدور نباشد، در این موارد از روی مشخصات البسه، یا خالکوبی، خال یا سالک طبیعی،جراحات و شکستگیهای بهبود یافته، آثار جراحی، نقص عضو ووضع خاص موها، وضعیت دندانها (کشیده یا پرشده یا مصنوعی، روکش گذاشته شده) جسد وی شناسایی میشود و در برخی موارد با اندازهگیری طول قد جسد و بررسی امحا و احشای اندامهای جنسی مثل تخمدان، رحم، جنین، غدد پروستات میتوان در مورد جنسیت و سن تقریبی جسد اطلاعاتی به دست آورد.
3- اجسادی که مدتها از مرگ آنها گذشته باشد و غیر از استخوان چیز دیگری برجای نمانده باشد. در این موارد است که باید مشخص شود آیا استخوانهای مکشوفه متعلق به انسان است یا حیوان. پس جنسیت، طول، سن، قد، زمان فوت و حتی علت مرگ را میتوان تعیین نمود.
×چگونگی تعیین سن
اگرچنانچه بخواهیم براساس سن،خصوصیات هرکدام را طبقهبندی کنیم به طورخلاصه عبارتند از:
الف)تعیین سن جنین
برای تعیین سن جنین میتوان از فرمول زیر استفاده کرد:
اندازه قد جنین برحسب سانتی متر×6/5= سن جنین(روز)
این فرمول پس ازدمیدن روح درجنین،یعنی ازچهار ماهگی به بعد کاربرد دارد، ولی اگر جسد جنین براثر حادثهای متلاشی شده باشد و فقط یکی ازاستخوانهای دراز او به جای مانده باشد و اینکه آیا روح در او دمیده شده یا خیر، میتوان قد جنین را ابتدا ازفرمول:
(طول استخوان باز و×6/5)+8= قد جنین
(طول استخوان درشت نی×5/6)+8= قد جنین
(طول استخوان ران×6/5)+8= قد جنین
و سپس از طریق فرمول بالا،سن جنین را مشخص نمود. باید این نکته را مدنظر داشت که تعیین سن جنین در داخل رحم را میتوان درصورت ضرورت با رادیوگرافی و با توجه به مراکز اولیه استخوانسازی برحسب هفته وماه وتاهنگام تولد مشخص نمود.
×زمان تقریبی ظهوربعضی ازمراکز استخوانساز زمان جنینی
5/1ماهگی- ترقوه
2ماهگی- تنه استخوان دراز
3ماهگی- اپسکیوم(استخوان شلن)
5ماهگی- پاشنه
6ماهگی- دسته استخوان جناغ
7ماهگی- تالوس
8ماهگی- تمام قسمتهای استخوان جناغ
9ماهگی- انتهای تحتانی استخوان ران-استخوان مکعبی سراستخوان دراز.
ب- تعیین سن ازبدو تولد تا شش ماهگی
در ده روز اول زندگی نوزاد، یکی ازنواحی که درتعیین سن اهمیت دارد ناف نوزاد میباشد. بند ناف پس از 24تا 36ساعت خشک میشود و بعد از 36 تا 48 ساعت دور ریشه ناف یک حلقه مشخص در پوست تشکیل میشود و حدود روزهای پنجم وششم بعد از تولد، بند ناف میافتد و پس از ده روز جوشگاه آن به صورت زخم التیام یافته پدیدار میگردد. همچنین از طریق وزن، سن کودک را میتوان تخمین زد؛ معمولاً تا شش ماهگی بعد از تولد،وزن نوزاد به ازای هرماه در حدود نیم کیلو اضافه
میشودو میتوان با اندازهگیری وزن بچه و کمکردن وزن زمان تولد، سن نوزاد را تعیین نمود. در موارد مشکوک، با انجام رادیوگرافی استخوانی سن را تعیین میکنند.
ا ماهگی-سراستخوان درشت نی
3ماهگی- سراستخوان ران،انتهای تحتانی استخوان درشت نی
6ماهگی- انتهای تحتانی استخوان نازک نی
ج- تعیین سن از شش ماهگی تا شش سالگی
برحسب رویش دندانهای شیری، سن محاسبه میگردد؛ چون در این محدوده زمانی دندانهای شیری رویش کامل پیدا میکنند، در این بهترین نشانه جهت تعیین سن تقریبی میباشد. در ده ماهگی 4 دندان، در یک سالگی6 دندان، در چهارده ماهگی 8 دندان، در شانزده ماهگی 10 دندان و در هجده ماهگی دوازده دندان شیری در دهان دارد (به ازاء هرماه از شش ماهگی یک دندان رویش
میکند). مجموع دندانهای شیری در بیست ماهگی 14 عدد و در بیست و دو ماهگی 16و در دو سالگی 18 و از سن سه سالگی به بالا تا پنج سالگی20 عدد میباشد. به طور کلی سن کامل شدن دندانهای شیری سه سالگی است.
همچنین میتوان از رادیوگرافی استخوانها و تبدیل مناطق غضروفی به استخوان در صورت لزوم جهت تعیین دقیق سن افراد استفاده نمود.
7ماهگی- انتهای تحتانی استخوان زند اعلی، توبروزتید بزرگ استخوان بازو
10ماهگی تا 3سالگی- اکثر استخوانهای کوچک دستها و پاها
3سالگی- سراستخوان نازک نی،کشکک، تردکانتر بزرگ استخوان ران
4سالگی- سراستخوان زنداعلی
5سالگی- انتهای تحتانی استخوان زند اسفل
د) تعیین سن ازشش سالگی تا 25سالگی
در این محدوده زمانی یکی ازعوامل مهم در تعیین سن نیز استفاده از دندانها میباشد. چون دراین دوره، دندانهای دائمی رویش پیدا کرده و کامل میگردد. میتوان در این محدوده سنی جهت تعیین سن دقیق از رادیوگرافی استخوانهای علاوه بر دندانها کمک گرفت. ذکر این نکته لازم است که از زمان رویش یک دندان دایمی تا کامل شدن رویش آن به طور متوسط سه سال طول میکشد.در شش سالگی، اولین دندانهای دایمی که دندان آسیای بزرگ اول است ظاهر میگردد و دومین دندان آسیای بزرگ دایمی در حدود 12سالگی و دندان عقل یا سومین دندان آسیای بزرگ در حدود 18 تا 25سالگی نمایان میشود و از هفت تا دوازده سالگی تعداد دندانهای دایمی که پس از رویش دندانهای شیری میروید به 24 عدد میرسد. آخرین دندان شیری حدود 11 سالگی میافتد و ازسن 14تا 16سالگی این تعداد دندانها به 28 عدد میرسد و از آن به بعد تا سن 25سالگی به 32 عدد که تعداد کامل دندانهای دایمی انسان است افزایش مییابد. در بعضی از افراد ممکن است دندانهای عقل رشد پیدا نکند و تعداد کل دندانها 28عدد باشد؛ متوسط سن کامل شدن دندانهای دایمی حدود 21 سالگی است.
× مراکز استخوانسازی درنوجوانی
8 سالگی- زانده فتفاری استخوانزند اسفل
9 سالگی-تروکانترکوچک استخوان ران
10 سالگی- توبروزیته استخوان درشت نی
13 سالگی- شاخ قدامی ایلیوم-کرست ایلیاک
15 سالگی-توبروزینه ایسیکیوم،سرداخلی استخوان ترقوه
ه) تعیین سن از25سال به بالا
درتعیین سن بین 25تا40سالگی، پزشکان قانونی با مشکل روبهرو هستند؛ زیرا در این محدوده پانزده ساله میتوان با رادیوگرافی از جمجمه (بسته شدن سوچورهای بین استخوانهای جمجمه) وفکین و حاجب شدن بیش از حد ریشه دندانها در رادیوگرافی، سن تقریبی را تخمین زد. از سن 35 سالگی به بالا ممکن است موی ناحیه شقیقه و جلوی گوش سفید شود، چینهای پوستی با گذشت زمان به تدریج وسعت پیدا میکند و از 35 سالگی به بعد از کناره خارجی چشمان شروع شده و با پیشرفت سن، به صورت و در سنین پیری به گردن میرسد. سنین 45 تا 50 سالگی، پوست حالت ارتجاعی خود را از دست داده و موی ناحیه تناسلی خاکستری میشود. قوس سالخوردگی که به صورت دایره خاکستری روشن است در اطراف قرنیه چشمها ظاهر میگردد که با مشاهده آن
میتوان حدس زدن که احتمالاً سن فرد متجاوز از شصت سال است. بهترین راهنمای ما برای تعیین سن، جوش خوردن سوچورهای جمجمه از چهل سالگی به بالاست. از شصت سالگی به بعد چین و چروکهای صورت بیشترمیشود و استخوانها صلابت خود را ازدست میدهند. جوش خوردن سوچورهای استخوانهای جمجمه از سن 22 سالگی شروع شده و در سن 47 سالگی خاتمه
مییابد. این جوش خوردگی (اوسیفیکاسیون) قاعدتاً در سطح داخل جمجمه سریعتر از سطح خارجی آن انجام میگیرد. درحدود 40 سالکی میتوان از جوش خوردن استخوان دنبالچه به ساکروم و پیدایش هستههای کالینکاسیون در غضروفهای دندهای استفاده کرد. از سن 6 سالگی، استخوانی شدن گزنفوئید (انتهای استخوان جناغ سینه) شروع میشود و درسن 50-40 سالگی پایان مییابد و در سنین60-50 سالگی این زائده به تنه استخوانی جوش میخورد و درسن حدود60 سالگی فک تحتانی شبیه به فک کودک با زاویه باز خودنمایی میکند. همچنین استخوانی شدن به حلقههای حنجره و نای کشیده میشود. به طورخلاصه، مفیدترین اطلاعات درخصوص تعیین سن براساس گروههای سنی خاص را میتوان در کودکان و نوجوانان، ارزیابی میزان رشد دندانها خصوصاً در اوایل کودکی و همچنین از طریق بررسی کانونهای استخوانساز و میزان الحاق اپی میزهای استخوانی تعیین کرد.تعیین سن از روی بقایای استخوانی یک اسکلت تقریباً محدود به افراد نسبتاً جوان یا مسن میشود که براساس شدت پوکی شدن (استئوپوروز) و نظیر آنها یا براساس تغییراتی که طی گذشت زمان حاصل میشود، مثل شکل فک، افتاده دندانها و غیره تعیین میگردد. استفاده از نتایج حاصل از میزان بستهشدن درزهای استخوانهای جمجمه برای تعیین سن احتمالاً نمیتواند دقتی بهتر از یک دهه سنی بالاتر یا پایینتر از سن واقعی داشته باشد. تغییرات اسکلتی به وجود آمده دراثر بیماریها بیشتر به لحاظ تشخیص مقایسهای، مورد توجه قرارگرفتهاند. تحقیقات علمی زیادی درجهت تخمین قد فرد از روی یکی از استخوانهای دراز بدن انجام پذیرفته است، که متأسفانه دقت عملی این روشها به دلیل اختلاف نژادی به طور قابل توجهی مأیوس کننده است. به طورکلی تعیین قد در زمان حیات شخص مفقود غالباً براساس حدسیات انجام میشود.
× چگونگی تشخیص استخوان
ازنظرپزشکی قانونی، تعیین هویت ازروی اسکلت عبارت است از معاینه دقیق اسکلت برای روشن شدن مطالب زیر:
1- تعیین تعلق اسکلت به انسان یا حیوان؛
2- تعیین نژاد؛
3- تعیین نوع، جنسیت؛
4- تعیین قد؛
5- تعیین سن؛
6- تعیین تاریخ مرگ و سایرمشخصات.
د) نحوه تعیین تعلق استخوان به انسان یا حیوان
استخوانها بایست صرفاً توسط کارشناس پزشکی قانونی، رادیولوژیست، و دندانشناس جنایی مورد بررسی و آزمایش قرارگیرد. درصورت وجود جمجمه کامل انسان، به سادگی میتوان گفت که اسکلت متعلق به انسان است.
روشهای مختلفی جهت تعیین تشخیص استخوان انسان ازحیوان وجود دارد که عبارتند از:
1- روش مقایسهای، تعیین مقایسه استخوانهای مکشوفه با نمونهای از پیش تهیه شده استخوانهای واقعی قسمتهای مختلف بدن انسان. که درمورد استخوان افراد بزرگسال مناسب است، ولی در مورد کودکان و نوزادان به علت عدم تکامل برخی از قسمتهای استخوانی درزمان حیات و متلاشی شدن قسمتهای غضروفی پس از مرگ، مقایسه مقدور نمیباشد.
2-روش اندازهگیری (ماکروسکوپی) در این روش با استفاده از ضریب مغز استخوانی در مورد منشأ انسانی یا حیوانی بودن میتوان قضاوت کرد. این ضریب در انسانهای بالغ حدود 45% و در حیوانات بیشتر از 5% یا 77% میباشد.
3-روش بافت شناسی (میکروسکوپی) با مقایسه قطر مجاری هاورس در انسان که بین 30تا 50 میکرون است با حیوانات که به غیر از میمون که کمتر از20 میکرن است و همچنین تعداد این مجاری در یک میلیمتر مربع استخوان انسان که حدود 10 عدد و در حیوانات بیشتر از 13 عدد است و نیز خصوصیات دیگر، تفاوت استخوان انسان را از حیوان از همدیگر تمیز داد.
4-روش سرولوژی: با استفاده از خیساندن استخوان درآب مقطر و استخراج عصاره آن که حاوی مقداری پروتئین میباشد و قرار دادن درمجاورت آنتیسرم انسان و تشکیل رسوب میتوان معلوم کرد که آیا استخوانهای مذکور منشأ انسانی دارد یا حیوانی.
× تشخیص جنسیت ازروی بقایای استخوانی:
میتوان با اطمینان90%جنس اسکلت را تعیین نمود.اسکلت مرد بزرگتر از زن است و سطح استخوان زن صافتر از سطح استخوان مرد است. استخوان لگن بهترین شاخص برای تعیین جنسیت است.چون لگن زن طوری طراحی شده است که بتواند وضع حمل نماید.
×تعیین نژاد:
غالباً از کامپیوتر برای بررسی این قبیل اطلاعات بهرهبرداری مینمایند. از روی جمجمه تقریباً بدون هیچگونه اشتباهی میتوان نژاد متوفا را تعیین نمود، ولی درصورت فقدان جمجمه، اگر از روی سایر بقایای جسد بخواهند نژاد را مشخص نمایند میزان خطا بیشترخواهد بود. به طور خلاصه،
میتوان از همان اصولی که برای تخمین زمان مرگ به کاربرده میشود، درشناسایی هویت متوفا استفاده کرد. چنانچه جنازه تازه باشد شانس موفقیت بیشتر است. روشهای معمولی تشخیص هویت از قبیل منابع اطلاعاتی موجود درصحنه،عکسها، آثارانگشت را میتوان برای این منظور به کاربرد؛ لیکن به کارگیری روشهای فنی وتخصصی هویت نیازبه مساعدت متخصص و کارشناسان پزشکی قانونی ونیز کارشناسان مربوطه دارد.
امروزه علومتجربي يكي از مؤلفههاي برجسته و توانمندي است كه بيشترين خدمات را به جامعه بشري ارائه نموده است.
يكي از زير مجموعههاي اين علم، علم پزشكي به معناي عام و علم پزشكي قانوني به معناي خاص توانسته معادلات چند مجهولي را با درايت انديشمندان و محققان و اطباي اين رشته حل نمايد.
علمپزشكي قانوني مانند ساير علوم تخصصيتر شده و خود زير مجموعههاي فراواني را به دست آورده است كه بيان همه موارد در اين مقام نميگنجد.
با توجه به عنوان اين رشته و انگيزه پيدايش آن، بيشترين خدمات را جهت بهتر و سريعتر
اجرا شدن عدالت به دستگاه عدليه و مجريان عدالت و دستاندركاران حكم و قضات نموده است.
هدف نهاي پزشكي قانوني دستيابي به حقيقت و نشان دادن نزديكترين راه رسیدن به حقيقت است؛ و اين كار فقط با اتكاء به يافتههاي علمي امكانپذير است. پزشكي قانوني امروزه يك بازو توانمند براي قاضي و يك كارشنانس مورد اعتماد براي دستگاه قضايي و قضات دادگستري به شمار ميآيد.
ادبا و حقوقدانان در تعريف پزشكي قانوني نظرات مختلفي را بيان نمودهاند؛ اما به عنوان بهترين ميتوان گفت: پزشكي قانوني، به كار بردن علم پزشكي و يافتههاي پزشكي در مسائل قانوني و حقوقي براي به اجراء در آوردن هر چه بهتر عدالت است.
از پزشكي قانوني در نهاد قوه قضاييه و دادگستري كه يكي از سازمانهاي تابعه اين قوه محسوب ميشود، مساعدتهاي فراواني برده ميشود؛ از جمله تعيين صدمات و ضربات و جروح در ابعاد مختلف، تعيين سن بلوغ و تشخيص هويت افراد مجرم و متهم از وظايف اين سازمان به شمار ميرود، كه كاربرد ژنتيكي DNA در كشف جرايم و تشخيص هويت مجرمان ذيلاً مورد بررسي و تحقيق قرار ميگيرد.
خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: «هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ » او كسي است كه شما را در رحم (مادران) آن چنان كه ميخواهد تصوير ميكند، معبودي جز خداوند توانا و حكيم نيست. (آلعمران، آيه 6)
× تشخيص هويت ژنتيكي DNA
الف- DNA چيست؟
اساس و بنيان هر موجود زنده، اعم از انسان و ساير جانداران و نباتات، سلول است. بدن انسان داراي چندين تريليون سلول است كه هر يك از اين سلولها از سه بخش اصلي تشكيل ميگردد:
1- غشاي محلول- متاپلاسم
2- مواد موجود درون غشاء و خارج از هسته سلول- سيتوپلاسم
3- هسته سلول- نوكلئوس. درون هسته سلول تعدادي رشتههاي باريك و درهم به نام كروماتيني وجود دارد كه اين رشتهها هنگام تقسيم سلول، تيره و قطورتر شده و كروموزوم ناميده ميشود.
رشتههاي كروموزوم از اسید دزوكسي ريبونوكليئك[1] DNA و نيز مقداري پروتئينی تشكيل شدهاند. افزون بر آن، اسيد ريبونوكلئيك[2] RNA نيز از هسته سلول ساخته ميشود. ولي پس از ساخته شدن، از منافذ غشاي آن عبور كرده وارد سيتوپلاسم ميگردد. انتخاب واژه نوكلئيك براي اسيدهاي مذكور بدين جهت است كه براي اولين برار از هسته سلول به دست ميآيند. لكن امروزه ثابت شده كه DNA و RAN در سيتوپلاسم سلول نيز وجود دارد. DNA و RAN مولكولهاي درشت و زنجيرهاي شكلياند كه بجز موارد استثنايي، اولي در ذخيره كردن و دومي در انتقال اطلاعات ژنتيكي موجودات زنده دخالت دارند. عمل RAN بيان اطلاعات توارثي DNA است.
تحقيقاتي در مورد DNA از سال 1896 .م، شروع شده و براي اولين بار توسط دانشمند سوئيسي به نام فردريك ميشر (Friedrch Mieschor) از سلولهاي چركي و اسپرم ماهي آزاد استخراج شده است. مولكولهاي DNA به صورت رشتهها نازك مضاف و مانند كلاف نخ كه به دور خود جمع شده باشد، در هسته سلول وجود دارند.
اين مولكولهاي درشت به صورت نردبان مارپيچي شكلياند كه ستونهاي اين نردبان را قند كربني دزوكسي البوز (S) و گروه فسفاتها (P) به وجود آورده و پلكان نردبان را بازهاي آلي آدنيني (A) و گوانینی (B) از مشتقات پودين و نيز بازهاي سيتوزين (C) و تيميني (T) از مشتقات پريميدين تشكيل دادهاند.
اين چهار باز فقط از نظر اجزاي ازتدار با يكديگر متفاوتاند. واحد ساختماني DNA نوكلئوتيد ناميده ميشود، و در واقع مولكول DNA پليمر از نوكلئوتيدهاي به دنبال هم است. هر نوكلئوتيد داراي سه جز شخص است:
1- يك بار ازتدار.
2- يك قند پنج كربني.
3- يگ مولكول فسفات.
ژنها كه الگوي اطلاعات وراثتي و عامل انتقال اين اطلاعات از نسلي به نسل ديگرند، قسمتهايي از مولكولهاي DAN ميباشند. طول ژن به طور متوسط 5 تا 6 هزار نوكلئوتيد است. البته ژنهايي به طور بيش از دو ميليون يا كمتر از 1000 نوكلئوليد نيز وجود دارد. در هر سلول انسان، نزديك به صد هزار ژن وجود دارد[3] كه تا كنون 1700 ژن، يعني حدود 2 درصد آنها شناسايي شده و 98 درصد نتیجه در دست شناسایی است و با تلاش دانشمندان هر روز ژنهاي جديدي شناسايي ميگردد.
مولكولهاي DNA در تمام سلولهاي بدن يك انسان هيچ فرقي با هم ندارند و مجموع طول آنها در هسته يك سلول در حالت باز 6 فوت است. در DNA هميشه باز آدنيني (A) در مقابل باز تیمینی (T) و بازسيتوزين (C) در مقابل باز گواتيني (G) قرار دارد و به مجوع دو باز آدنيني و تيميني (A,G) يا دو باز گواتيني و سيتوزين (G,C) يك جفت باز اطلاق ميگردد.
دانشمندان توانستهاند محلهاي بخصوص داراي مولكولهاي DNA را شناسايي كنند كه اين محلها ژن نيستند و هنوز نقش آنها در فعاليتهاي ژن نيستند و هنوز نقش آنها در فعاليتهاي ژنتيكي مشخص نشده است. در هر يك از اين نقاط به خصوص، ترتيب قرار گرفتن بازهاي مذكور و نيز تعداد دفعاتي كه يك ترتيب خاص از اين بارها تكرار ميگردد، متفاوت است. براي نمونه: ممكن است در يك شخص در نقطه مشخي از DNA يكي از كروموزمها ترتيب قرار گرفتن بازها به صورت (CTGTAATCCC……) بوده و اين شكل 450 دفعه تكرار شده باشد. ولي در قمست ديگري از همان كروموزوم يا كروموزم ديگر، ترتيب قرار گرفتن بازها به صورت (CTGTTT…….) و تعداد دفعات تكرار آنها 840 مرتبه باشد. اين پديده اصطلاحاً (Variable Nambe of tandemrepeat repeat) (VNTR) ناميده ميشود.
واحد تكرار شده معمولاً به طول 15 تا 20 جفت باز يا كمتر بوده و ممكن است به طور تقريبي از 200 الي 1400 مرتبه پشت سر هم تكرار شده باشد. به تجربه ثابت شده كه اگر قطعة مشخصي از يكي از كروموزومهاي اشخاص مختلف از اين جهت مورد مطالعه و مقايسه قرار گيرد مشاهده ميگردد كه تعداد تكرار يك ترتيب خاص از بازهاي DNA در اين قطعه با هم متفاوت است.
در حقيقت، تفاوت اشخاص از نظر تشخيص هويت ژنتيكي در اختلاف تعداد هر يك از ترتيبهاي ويژه بازها در نقاط بخصوص از كروموزومها ميباشد.[4] براي نمونه: اگر در شخصی روي قطعه خاص يكي از كروموزومها، ترتيب قرار گرفتن بازهاي DNA و (CTGATAAT……) و طول اين واحد 20 باز باشد و واحد مذكور 1200 مرتبه پشت سرهم تكرار شده باشد، احتمال اينكه DNA شخص ديگري در همان قطعه چندين ميليون نفر خواهد بود.
همين عامل باعث شده كه بتوان از طريق مطالعه و بررسي مولكولهاي DNA و RNA، اشخاص مختلفي را از يكديگر متمايز نمود.
ويژگيهاي هر شخص از نظر تعداد هر يك از اين ترتيبهاي ويژه، كد ژنتيكي هويت وي ناميده ميشود كه منحصر به خود اوست و با ديگران فرق دارد. بديهي است دوقلوهاي همانند (يك تخمكي) كه از تقسيم اوليه يك سلول به وجود آمدهاند، از اين قاعده مستثنا بوده و كد ژنتيكي هويت يكساني دارند و در حال حاضر از طريق DNA يا RNA نميتوان آنها را از هم متمايز نمود.
ب) DNA از چه قسمتهايي به دست ميآيد؟
با توجه به مطالب گذشته، در مييابيم كه تمام سلولهاي بدن انسان، به جز گلبولهاي قرمز، حاوي DNA ميباشند. براي نمونه، قطرات خون، لكهها مني (اسپرماتوزوئيد)، پوست و ساير بافتهاي بدن و حتي استخوان، پياز مو، جنين سقط شده و مايعات جنيني، حاوي DNA ميباشند.
بزاق دهان در صورتي كه همراه با سلولهاي مخاط دهان باشد يا ادرار چنانچه همراه سلولهاي خوني و مخاطي باشد، طبعاً حاوي DNA است. بدیهی است علاوه بر امکان استخراج DNA از اشخاص زنده يا دلايل و مدارك جرم كه حاوي خون يا ساير بافتها و مايعات بدن ميباشند، از اجسادي كه مدتها از مرگ آنها گذشته باشد نيز ميتوان DNA استخراج نمود. براي نمونه، دانشمندان توانستهاند از سلولهاي مغز استخوان جسدي كه هشت هزار سال قبل در باتلاقي در فلورايد مدفون شده و همين طور از جسد موميايي شده مربوط به دوران تمدنهاي باستاني، DNA استخراج نمايند.[5]
ج- آزمايش DNA
براي آزمايش DNA روشهاي مختلفي ابداع گرديده است. يكي از روشها، روش RFLP است. در اين روش، ابتدا به كمك مواد شيميايي و آنزيمهاي خاص، سلول را متلاشي و DNA آن جدا و خالص ميگردد و سپس DNA ظاهر شده در مجاورت آنزيمها برش دهند قرار گرفته و از محلهاي خاص كه بستگي به نوع آنزيم دارد، قطعه قطعه ميشود. اين قطعات كوچك و بزرگ به كمك ژل آگارز و جريان الكتريسيته (الكتروفورد) بر حسب بزرگي و كوچكي به ترتيب قرار گرفته و به وسيله مواد قليايي، دو زنجيره DNA آنها از هم جدا و روي يك صفحه نيترو سلولز منتقل ميشوند. بالاخره، با اضافه كردن قطعات (پروب) مصنوعي DNA كه ترتيب بازهاي آنها از پيش تعيين شده و راديواكتيو ميباشد، بازهاي اين قعطات مصنوعي به بازهاي مكمل خودشان روي نمونه مورد آزمايش ملحق ميگردند. [6]
در خاتمه، يك فيلم راديوگرافي را كه در برابر اشعه راديواكتيو حساسيت دارد، در مقابل صفحه نيتروسلولزي مذكور قرار ميدهند و در نتيجه در نقاطي كه نشانهاي راديواكتيو DNA قرار دارند يك الگوي دو باندي روي فيلم ظاهر ميگردد. به جاي استفاده از پروبهاي راديواكتيو DAN مصنوعي ميتوان از پروبهاي رنگ يا فلورسانس استفاده نمود.
در حال حاضر به وجود آمدن باندهاي مذكور روي فيلم راديوگرافي، بستگي كامل به تعداد نوكلئوتيدها و وزن مولكولي قطعه DNA مورد آزمايش دارد و طبعاً در مقايسه نتايج آزمايش مربوط به اشخاص مختلف مشاهده ميگردد، كه اين باندها در يك رديف نيستند. در نتيجه از مقايسه محل باندهاي مربوط مثلاً به يك قطره خون به دست آمده از صحنه جرم با محل باندهاي مربوط به خون فرد مظنون، ميتوان دريافت كه متعلق به شخص واحدي ميباشند يا خير، بدين معنا كه، اگر باندهاي DNA نمونه مشكوك مورد نظر با باندهاي DNA نمونه خود فرد مظنون روي يك فيلم در يك رديف قرار گيرند، ميتوان نتيجه گرفت كه مربوط به شخص واحدي است. ولي اگر در يك رديف نبودند، يقيناً مربوط به افراد متفاوتي ميباشد.
در آزمايش فوق، اگر يك قطعه خاص DNA مورد بررسي قرار بگيرد، فقط يك جفت باند به وجود آمد و به آن پروب تك مكاني ميگويند.
و اگر به طور همزمان چند قسمت مختلف DNA يك نفر مورد بررسي قرار گيرد، طبعاً تعداد باندهاي بيشتري در تقاطع مختلف فيلم ياد شده ظاهر خواهد شد كه به آن پروب چند مكاني ميگويند.
بايد توجه داشت كه در هر يك از دو باند مورد توجه، يك باند نشانهاي از وضع به خصوص DNA پدر و يك باند ديگر نشانهاي از وضع بخصوص DNA مادر صاحب نمونه مورد آزمايش است كه اين ويژگيها را از والدين خود به ارث برده است. همان طوري كه بعداً خواهيم ديد، به كمك DNA و با توجه به اين ويژگيها در جهت اثبات يا رد تعلق فرزندي به پدر یا مادر خاص استفاده ميشود.
اگر چه آزمايش نوع دوم (چند مكاني) مشكلتر است، ولي از دقت بيشتري برخوردار است. به ويژه براي رد يا اثبات تعلق فرزندي به مادر يا پدر مورد ادعا از اين روش استفاده ميشود. ولي در مواردي كه چند نمونه با هم ممزوج شده باشند يا نمونه مشكوك مورد آزمايش کم و ناچیز یا احیاناً تا حدودی آسیب ديده باشد، از پروبهاي تك مكاني كه در عين حال حساستر و امروزه بيشتر متداول است، استفاده ميشود. در هر حال، بايد توجه داشت كه لكههاي خون و منی و غيره كه مورد آزمايش قرار ميگيرند، بايد حتماً در دماي زير صفر درجه نگهداري شده يا لااقل خشك باشد و رشد و تكثير ميكروب به آنها آسيب نرسانده باشد. از آنجايي كه آزمايشات DNA پيچيده و كاربر است و هزينه و وقت قابل ملاحظهاي به خود اختصاص ميدهد، در مواردي كه قرار است مثلاً يك نمونه مشكوك خون يا اسپرم با نمونههاي خون گرفته شده از 500 نفر مظنون مورد مقايسه قرار گيرد، بهتر است ابتدا با استفاده از روشهاي معمولي پيشين مواردي را كه بتوان از نظر گروه خوني و غيره رد كرد، رد نمود و باقي مانده مواردي كه از طريق ياد شده اخير رد نميگردد، براي اظهار نظر نهايي به كمك آزمايش DNA بررسي كرد. اين روش را غربال كردن گويند و معمولاً بيش از 85 تا 90 درصد مواد مظنون از طريق اين روش حذف ميگردد و فقط 10 تا 15 درصد بقيه نياز به آزمايش DNA خواهند داشت.
د) چگونگي شروع استفاده از DNA در تشخيص هويت مجرمان
در يكي از شبهاي ماه نوامبر سال 1983، در دهكدهاي در مزكر انگلستان در نزديكي يك آسايشگاه رواني، مرد ناشناس به يك دختر جوان تجاوز كرد و سپس وي را به قتل رساند. تحقيقات پليس در اين زمينه به نتيجهاي نرسيد تا اينكه سه سال بعد، اتفاق مشابهي در محلي به فاصله يك مايلي مكان پيشين رخ داد و دختر جواني پس از تجاوز به قتل رسيد. پس از يك هفته تحقيقات پليس مستخدم آشپزخانه آسايشگاه رواني كه هفده سال داشت به قتل دختر اخير اعتراف كرد و پليس در صدد برآمد معلوم نمايد كه اين جوان قاتل قبلي نيز ميباشد يا خير؛ بدين منظور، موضوع را به پرفسور آلك جفريز [7] استاد زيست شانسي مولكولي دانشگاه لستر[8] انگلستان محول نمود.
در سال 1984 .م، پرفسور جفريز به هنگام تحقيق روي يك نوع بيماري ارثي و مطالعه ميوگلوبيني مشاهده نمود كه در بخش از ژن مورد مطالعه (دنباله مولكول DNA) كه هيچ نقشي هم روي ساخت ميوگلوبيني ندارد، نوكلئوتيدها حالت خاصي دارند و چندين بار این حالت خاص تكرار شده و در اشخاص مختلف تعداد موارد تکرار شده این حالت خاص تفاوت دارد. جفريز در آن زمان نميدانست كشف وي بعدها در تشخيص هويت مجرمان چه نقش مؤثري ايفا خواهد نمود.
در ژانويه 1987.م، كه پروفسور جفريز مأمور بررسي روي پرونده قتل دو دختر مقتول گرديد، از مقايسه DNA گلبولهاي سفيد خون مستخدم آسايشگاه و DNA به دست آمده از اسپرمهاي موجود روي اجساد مقتولان، به اين نتيجه رسيد كه اسپرم جمعآوري شده از هر دو جسد مربوط به يك مرد است.
از سوي ديگر، اين اسپرمها از لحاظ DNA نميتواند مربوط به مستخدم آسايشگاه رواني باشد. در نتيجه معلوم شد كه این شخص قاتل واقعي نيست و پليس ناچار شد از پروفسور جفريز بخواهد خون بيش از 5500 نفر از مرداني كه در دهكدههاي اطراف زندگي ميكردند، از نظر DNA مورد بررسي قرار دهد و با DNA اسپرم روي اجساد مقايسه نماید. اين كار انجام شد و بالاخره پس از هشت ماه كار، پروفسور جفريز توانست از طريق آزمايش DNA قاتل اصلي را به نام كوبيني پيچ فورك 27 ساله، كه كارگر نانوايي و اهل لتيل تروب بود، شناسايي نمايد. اين شخص در بازجويي به دوفقره قتل همراه با تجاوز ياد شده اعتراف كرد. [9]
ه) كاربرد DNA در كشف جرايم و تشخيص هويت مجرمان
1. در مواقعي كه يك مدرك وقوع جرم همانند جرم، اسپرم، يا ذرات پوست و ساير بافتهاي بدن، چند تار مو كه داراي پياز مو باشند (موهايي كه به زور كنده شوند معمولاً داراي پياز مو بوده و تعدادي سلول پوستي نيز با آنها از بدن جدا ميگردد)، استخوان مايعات جنيني و غيره در صحنه جرم يافت شود و لازم باشد كه مشخص گردد مدرك مذكور مربوط به كدام يك از مظنونين مورد نظر ميباشد، كافي است DNA نمونه مشكوك با DNA تك تك افراد مظنون مقايسه گردد.
2. همان گونه كه در حال حاضر آثار انگشت مجرمان بر حسب ويژگيهاي خاص آنها به كمك سيستمهاي رايانهاي به كد تبديل و در حافظه رايانه نگهداري ميگردد تا چنانچه بعدها در صحنه جرمي يك اثر انگشت يافت شد با جستجو در حافظه رايانه صاحب آن شناسايي گردد، علم ژنتيك هم اين امكان را به وجود آورده است كه قبلاً از مجرمان يا كساني كه ارتكاب جرم از ناحيه آنها متصور است، به كمك آزمايشات دقيق و سيستمهاي رايانهاي كد ژنتيكي هويت تعيين كرده و ضبط نمود تا چنانچه بعدها در صحنه جرمی آثار خون يا اسپرم و غيره از يك جرم كشف گرديد، كد ژنيتكي آن نيز تعيين شده و سپس به كمك رايانه صاحب آن را شناسايي نمود؛ همان طور كه كميسيون دادرسي جنايي انگلستان از دولت خواسته كه تشكيل بايگاني DNA را به تصويب پارلمان برساند تا به موجب آن، پليس مجاز باشد بدون مانع قانوني، بايگاني مخصوص آرشيو از DNA مجرمان در كنار بايگاني آثار انگشت آنها شروع شده است.
ايالت ويرجينيا از سال 1990 .م تا كنون 33000 نمونه جمعآوري كرده و سالي دو هزار مورد به آن اضافه مينمايد. در بيست ايالت ديگر نيز قوانيني براي جمعآوري DNA مجرمان وضع شده است. همچنين پنتاگون براي شناسايي نظاميان آمريكايي كه در جنگها كشته ميشوند و به علت صدمات وارد شده به طرق معمولي قابل شناسايي نيستند، در صدد تهيه آرشيوي از علايم ژنتيكي آنها بر آمده است. [10]
3. چنانچه لكههاي خون يا ساير ترشحات بدن يا چند تار مو و امثال آنها در صحنه جرمي كشف گردد و صاحب آن شناسايي نشود متواري شود، ميتوان كد ژنتيكي آنها را تعيين و در حافظه رايانه نگهداري نمود تا چنانچه بعدها كسي در اين رابطه مورد سوءظن قرار گرفت، كد ژنيتيك وي را نيز تعيين و با كد ژنتيكي وي را نيز تعيين و با كد ژنتيكي نمونه پيشين مقايسه كرد و از اين طريق در جهت اثبات اتهام يا رفع سوءظن اقدام نمود. اصولاً در مواقعي كه در صنحه جرم يا روي بدن مجني عليه آثار خون و ساير مايعات بيولوژيك از مجرم به جاي مانده باشد، چون احتمال دارد نمونههاي مذكور با خون یا ساير بافتها و ترشحات بدن مجنيعليه ممزوج شده باشد، براي اينكه آزمايش DNA خون مجنيعليه نيز مقايسه گردد تا اگر قبلاً امتزاجي رخ داده باشد، مشخص شود.
4. در مواردي كه زني در اثر ازدواج پنهاني و غيره صاحب فرزندي گردد و شخصی مورد ادعاي وي يا مظنون زير بار پدري چنين طفلي نرود، پروبهاي چند مكاني DNA مادر، فرزند وي، شخص مورد ادعا يا اشخاص مظنون، روي يك فيلم در كنار هم تهيه ميگردد. بديهي است نيمي از باندهاي DNA فرزند با باندهاي مادر همطراز خواهد بود و نيم ديگر از باندهاي DNA فرزند كه با باندهاي DNA مادر همطراز نيست، قطعاً مربوط به DNA پدر اصلي وي است كه بايد ديد با باندهاي DNA كدام يك از اشخاص مورد ادعا يا مظنون همطراز است تا از اين طريق پدر واقعي طفل شناسايي گردد.
پيشرفتهاي علمي در زمينه تشخيص هويت ژنتيكي به آنجا رسيده كه حتي ميتوان براي رفع ابهام در مورد روابط پدر و فرزندي كساني كه مدتها از مرگ آنها ميگذرد، نيز اظهارنظر نمود، از نظر علمي اين امكان دارد كه با بررسي DNA مربوط به اولاد و اعقاب توماس جفرسون و برده او سالي همينگ، مشخص نمود كه آيا جفرسون همان گونه كه شايع بوده، پدر حقيقي برخي از فرزندان سالي همينگ بوده است يا خير.
5- شناسايي اجساد مجهولالهويه
همان گونه كه پيشتر بيان شد، چنانچه از شخصي در زمان حياتش كد ژنيتكي جسد و به كمك رايانه آن را شناسايي نمود. ولي، در مواردي كه قبلاً كد ژنيتكي شخص تهيه نشده باشد، از مقايسه باندهاي DNA جسد با باندهاي DNA كساني كه تصور ميرود والدين او باشند، ميتوان تشخيص داد كه جسد مورد نظر فرزند آنهاست يا خير. [11]
6. در مواردي كه نمونه خون كم باشد و با روشهاي معمولي و به كمك معرفهاي گروه خوني نتوان گروه خوني را تعيين كرد، از طريق آزمايش ژنتيكي و بررسي ژن مربوط به گروههاي خون نيز ميتوان گروه خوني را تعيين نمود.
7. اگر چه از آزمايش خون (وضيعيت هسته گلبول سفيد) ميتوان پي برد كه خون مربوط به زن يا مرد، ولي چنانچه اين تشخيص با آزمايش هسته گلبولهاي سفيد مقدور نباشد به كمك آزمايش ژنتيكي و بررسي كروموزومهاي شماره 23 و اينكه به صورت xy و xx ميباشند ميتوان جنسيت را تشخيص داد. [12]
عدم يكساني كد ژنتيكي منحصر به انسانها نيست، بلكه در مورد ساير جانداران و حتي گياهان نيز صدق ميكند و طبعاً از DNA مدارك جرمي كه منشأ جانوري يا گياهي داشته و داراي سلول هستهدار باشد، نيز ميتوان در كشف جرم استفاده نمود.
و) ساير كاربردهاي DNA
1. آزمايش پيوند استخوان، در بيماران مبتلا به لوسمي (نوعي سرطان خون) پس از شيمي درمانی و از بين رفتن مغز استخوان بيمار كه سازنده گلبولهاي خون است، مغز استخوان فرد سالم واجد شرايطي از طريق تزريق به بيمار پيوند زده ميشود. حدود دو تا چهار هفته طول ميكشد تا گلبولهاي سفيد جديد و سالم در بدن بيمار ساخته شود. حال، چنانچه بعد از چند ماه خون بيمار باندهاي DNA دهندة پيوند را نشان دهد، نشانه موفقيت پيوند است.
2. تشخيص بيماري- به كمك آزمايش DNA، بيماريهاي متعددي را ميتوان مطالعه و بررسي كرد همانند تشخيص بيماري ايدز در نوزادان و يا بيماريهاي ناشي از نقص كروموزومي و غيره.
3. مطالعه سير تحويل بيولوژيكي انسان و ساير جانداران.
متخصصان بيولوژي تا چند سال اخير فقط قادر به مطالعه روي نسلهاي موجود و مقايسه با شكل فسيل يا اسكلت نسلهاي گذشته بودند. ولي با استفاده از DNA، مطالعه سير تحول بيولوژيكي انسان و ساير جانداران از دورانهاي قديم نيز امكانپذير شده است.
حتي از روي DNA نسلهاي گذشته ميتوان سير مهاجرت و آميزش اقوام و نژادهاي مختلف را مطالعه كرد. [13] با توجه به مطالب گفته شده ميتوان نتيجه گرفت:
تشخيص هويت ژنيتكي DNA روشي نسبتاً جديد و نوپاست و عمر آن به حدود پانزده سال ميرسد و طبعاً معماهاي حل ناشده و رموز كشف نشدة آن زياد است و ميتوان گفت هنوز كاملاً امتحان خود را نداده و بايد چند سال ديگر بگذرد تا بتوان ارزيابي منصفانهاي در مورد آن به عمل آورد. اين روش با وجود داشتن محسنات متعدد و غيرقابل انكاري كه پيشتر به آنها اشاره شد، در حال حاضر با موانع و مشكلات مواجه است كه از آن جمله ميتوان به بالا بودن هزينه، طولاني بودن زمان، پيچيدگي، حساسيت، نياز به وسايل و امكانات بيشتر اشاره نمود.
به طور خلاصه، اگر چه تشخيص هويت ژنتيكي به عنوان يك وسيله تشخيص هويت در كنار انگشتنگاري كاربرد مؤثري دارد، ولي هنوز نميتوان به عنوان جايگزين انگشتنگاري روي آن حساب باز كرد.
قدر مسلم اين است كه نسلهاي آينده استفاده به مراتب گستردهتر و مؤثريتري از اين پديده جديد در كشف جرايم و تشخيص هويت افراد به عمل خواهند آورد، همان طور كه اخيراً دانشمندان موفق شدهاند تشخيص هويت ژنتيكي را به كمك DNA و نيز پروتئينهاي نسوج بدن را نيز انجام دهند.
× به مرگ (اوتانازي)
امروزه موضوع «به مرگي» يا اوتانازي يكي از مسائل مهم در پزشكي قانوني به شمار ميرود «خوب مردن» يكي از آرزوهاي ديرينه بشر است. در كم و كيف «خوب مردن» سخن بسيار است و به نظر ميرسد كه مرگ ناگهاني از لحاظ خود بيمار بهترين شق است. اعتقاد به اين كه حيات بايد محترم شمرده شود و تمام سعي و تلاش در حفظ آن به هر شكلي، مورد بحث و جدال قرار گرفته است. تكنولوژي امروز به جاي ادامه حيات بي فايده، درست مردن را تحت عنوان «بگذار بميرد» مطرح كرده است. خانم هشتاده سالهاي كه دچار فلج كامل بدن ميباشد مدت سه سال به دستگاه تنفسي وصل شده است، ولي همچنان اميدوار است و تعلق خاطري بيچون و چرا به زندگي دارد. آيا از نظر اصول اخلاقي پزشكي ميتوان اسباب «به مرگي» با با تجويز داروي مخصوص جهت كاهش درد و رنج يا با قطع دارو و مواد غذايي به زندگي بهيار خاتمه داد و يا همچنين به زندگي انسانهايي به ظاهر سالم كه دواطلب مرگ هستند؟
و يا آيا ميتوان قانوني تصويب كرد تا جلوي خلافكاريهاي مخفيانه در اين مورد را بگيرند؟ امروزه در بسياري از جوامع به اصطلاح مترقي در آسيا، اروپا و آمريكا «به مرگي» بهصورت قانون درآمده است. در كشور چين «به مرگي» نوعي غيرفعال (با همياري پزشك) درصورت توافق پزشك و اطرافيان او قانوني است تصميم معمولاً خانوادگي بوده و هيچ وقت انفرادي نخواهد بود. همچنين در سوئيس «اوتانازي» كه تحت عنوان بيمارستان بدون درد ميباشد، توقف درمان قانوني شده است.
آيا با توجه به خصوصيات رواني، اعتقادي و مسائل قانوني در كشورمان ميتوان در چهارچوب و اصول قانوني و روشن «به مرگي» را تصويب كرد تا جلوي خلافكاريهاي مخفيانه گرفته شود؟ سعي خواهد شد ضمن تعريف، انواع و تاريخچه، ديدگاههاي مختلف فقهي، قانوني، اجتماعي و اقتصادي آن بيان شود.
واژه «به مرگي» يا «اوتانازي» مركب از پيشوند «Eu» به معناي خوب و آسان و كلمه «Thanasia» به معناي مرگ به كار ميرود. اين كلمه «Thanatos» كه الهه مرگ يونان بوده است گرفته شده است و در فارسي به معناي قتل از روي ترحم يا بيماركشي طبي يا تسريع در مرگ مختصر، مرگ آرام، مرگ لطيف، بهكشي و بالاخره «بهمرگي» به كار برده ميشود.
اين واژه را اولين بار «فرانسيس بيكن» (Francis Bacon) وارد فرهنگ پزشكي كرد و از مبلغين «مرگ بدون رنج» بود.
«به مرگي» از نقطه نظر زماني در سه زمان مطرح است: پايان زندگي طبيعي، در طول زندگي، زماني كه به علت آسيب مغزي شديد، آسيب بدون بازگشت يافته باشد، كه قبلاً مورد «مرگ مغزي»
در شمارههاي گذشته مطرح شده است، فقط بار ديگر يادآوري ميكنيم كه بايد مرگ ساقه مغزي از يك طرف و آسيب غيرقابل برگشت مغزي از طرف ديگر احراز شده باشد.
انواع «به مرگي» (اوتانازي) به دو نوع مورد استفاده قرار ميگيرد: اوتانازي فعال- اوتانازي غيرفعال.
× اوتانازي فعال: (Active Euthanasia)
يعني عمل پايان دادن به زندگي فرد با استفاده از تزريق داروي خاص در افراد عادي و افراد بيمار. در جوامع قديم بدوي از اين نوع اوتانازي استفاده ميشد؛ بيماران سخت را از روي ترحم برا اين كه درد و رنج بيشتري متحمل نشوند خفه ميكردند و يا سوزانده و يا زنده به گور ميكردند. هماكنون هم در بين بعضي از قبايل در جزاير اقيانوس آرام و بخشهايي از آفريقا و آمريكاي جنوبي اين شيوه رايج است، در اروپا نيز در قديم، سم مخصوصي در جاي خاصي نگهداري ميكردند و چنين افرادي را نيز با آن از بين ميبردند.
امروزه در غرب، انسانهاي به ظاهر سالمي كه تصميم ميگيرند به زندگي خاتمه دهند به پزشكان خاصي مراجعه ميكنند تا با تزريق داروهاي كشنده به حيات آنها پايان دهند، كه در اين ارتباط بعضي از پزشكان كه به قاتل انسانها لقب يافتهاند در كمترين زمان به داوطلبان انتخاب با داروي مخصوص، مرگ بدون درد يا «به مرگي» را هديه ميكنند.
×اوتانازي غيرفعال (Passive Euthanasia)
يعني رها كردن بيمار درحال فوت بهصورت قطع دارو، سرم يا موادغذايي. بيمار آنقدر گرسنگي ميكشد تا بميرد.
× تاريخچه اوتانازي:
از قديمالايام معمول بود- از نقطه نظر سابقه تاريخي- سرداران شكست خورده در آخرين لحظات، از همراهان خود تقاضا ميكردند تا آنان را بكشنده تا اسير دشمن نگردند، كه را موارد متعددي از آن در تاريخ ذكر شده است. معروفترين اتانازي در ايران مربوط به سلطان جلالالدين خوارزمشاهي است كه در كرانههاي سند با همسر و فرزندانش اطراق كرده بود كه ناگهان همهمه سپاهيان مغول را شنيده به سواران اندكي كه همراه داشت گفت جلوي آنها را بگيرند تا او بتواند تكليف خود و خانوادهاش را معلوم كند. آنگاه با عزيزان خود وداع كرد و آنها را يك به يك داخل رود سند انداخت تا غرق شوند و به دست مغولان اسير نگردند تا به شكنجه مرگ دريابند؛ و يا مهرداد پادشاه (در شمال تركيه) كه يك سلطنت ايراني داشت مورد حمله روميان واقع شده، به غلام مخصوص خود امر كرد كه هر وقت روميان براي اسير كردن من آمدند مرا به قتل برسان. روميان قصر را محاصره كردند، غلام شمشير را به سوي مهرداد نشانه رفت و همين كه خواست ضربهاش را وارد كند دستش لرزيد، مهرداد به او گفت، به خود مسلط باشد، اگر روميان مرا اسير كننده مثل ميمون مرا در قفس دور ميگردانند، اين بار غلام به هيجان درآمد و با يك ضربه شمشير او را كشت و سپس به خود نيز جراحتي مرگبار زد و خود نيز مرد. يا مهرداد ديگري هنگام اسارت از سوي سواران خود با تيري كه به پشت او زدند كشته شدند. (حتي در زمان ژنرال كاسترو فرانسوي در ويتنام در جنگ وين دستور داد هنگامي كه ويتناميها خودشان را به او رساندند، مقر او را با توپ منهدم كنيد، كه به اين كار موفق نشدند.)
× از نظر علمي و فلسفي:
فرانسيس بيكن، فيلسوف روحاني انگليسي، «خوب مردن» يكي از آروزهاي ديرينه بشر است. در كم و كيف«خوب مردن» سخن بسيار است و به نظر ميرسد كه مرگ ناگهاني از لحاظ خود بيمار بهترين شق است. اعتقاد به اين كه حيات بايد محترم شمرده شود و تمام سعي و تلاش در حفظ آن به هر شكلي، مورد بحث و جدال قرار گرفته است. تكنولوژي امروز بجاي حفظ ادامه حيات بيفايده، درست مردن را تحت عنوان «بگذار بميرد» مطرح كرده است.
از طرفداران «به مرگي» بود و اصل را بر اين ميدانست كه به خاطر كمك و جلوگيري از درد بيشتر، زمان مردن را بايد كاهش داد تا بيمار كمتر درحال احتضار باشدو همچنين علماي غربي مثل هيوم، شوپنهاور و ميل معتقدند كه خودكشي يك امر خصوصي مربوط به انسان است. شوپنهاور ميگويد: هيچ كس در جهان چيزي بزگتر و بالاتر از حيات خويش دراختيار ندارد. و يا ميلرونيچه معتقدند انسان اختيار حيات خود را داد.
× از نظر سابقه اجتماعي:
در بسياري از قبايل «بسوزيم» اوتانازي رسم است. در بعضي از قبايل سرخپوستان، افراد مسن هنگام كوچ قبيله در محل ميماندند و آنقدر روزه ميگرفتند تا بميرند.
در يكي از فيلمهاي غربي به نام «پرواز بر آشيانه فاخته» وقتي كه يكي از زندانيان سياسي را آنقدر شكنجه ميدهند كه رواني ميشود، دوست هميشگي او برا اين كه او را راحت كند با بالش در رختخواب او را خفه ميكند تا به قول خود از درد و رنج او بكاهد و مرگ را حتي را به او هديه كند. فيلم به گونهاي ساخته شده بود كه بيننده اين كار را منطقي و به عنوان يك اصل بپذيرد، و آن را يك امر انساني قلمداد كنند. و يا در فيلم ديگري به نام «قايق حيات» (Life Boat) كه داستان يك افسر فرمانده است، وقتي وي كشتي خود را در حال غرق شدن ديد دستور داد كه افراد قويتر و جوانتر افراد ضعيفتر و پيرتر را به دريا بريزند تا خودشان زنده بمانند. در اينجا، درحقيقت مرگ افراد بدرد و تحور مطرح شده است كه بايد خود را فداي ديگران كنند كه متأسفانه، اين فرهنگ هم امروزه مطرح است كه افراد پير امروزه در غرب، انسانهاي به ظاهر سالمي كه تصميم ميگيرند به زندگي خود خاتمه دهند به پزشكان خاصي مراجعه ميكنند تا با تزريق داروهاي كشنده به حيات آنها پايان دهند، كه در اين ارتباط بعضي از پزشكان كه به قاتل انسانها لقب يافته اند در كمترين زمان به داوطلبان انتخاب با داروي مخصوص، مرگ بدون درد يا «به مرگي» را هديه ميكنند و عقب مانده چون از نظر اجتماعي و اقتصادي مقرون به صرفه نميباشند نبايد در حفظ حيات آنها پافشاري كرد و درست مردن را بر درد و رنج كشيدن بايد ترجيح داد.
در آلمان نازي تعداد 275000 نفر انسان بيگناه در مركز به اصطلاح اوتانازيا قرباني شدهاند. كشتار همگاني و كورههاي آدمسوزي نازيها كه در ابتدا اساساً از اوتانازيا شروع شد، درباره كساني اجرا ميشد كه خود ميگفتند زندگيشان بيارزش است و يا بهطور مزمن و يا به شدت بيمار بودهاند، تا اين كه بعداً دايره عمل وسعت يافته و شامل كسان ديگري نيز شده است كه از نظر اجتماعي و ايدئولوژيكي يا نژادي غيرمطلوب بودهاند.
و آخر اين كه، در زمان جنگ با عراق، شاهد به شهادت رساندن رزمندگان شجاع اسلام توسط پزشك عراق با استفاده از آمپول هوا بوديم كه نه تنها وي مورد مؤاخذ قرار نگرفت بلكه پرستاران عراقي به راحتي آستينهاي رزمندگان را براي تزريق بالا ميزدند و معتقد بودند كه ما در حق آنها لطف ميكرديم و اجازه نداديم درد و رنج بيشتر، داشته باشند و ما به آنها «به مرگي» را هديه داديم.
× ديدگاههاي امروز و ديروز درباره فلسفه «به مرگي»
آيا انسان مالك حيات خويش ميباشد يا خير؟ آيا ميتواند در حيات خود تصرف نمايد و داوطلبانه آن را از خود سلب نمايد؟ (انتخاب)
از ديدگاه ما، انسان مالك حيات خويش نيست، او جزيي از مجموعه مقدس هستي است كه داراي ارزش ذاتي است. خودكشي به عنوان يك جرم بزرگ و تجاوز به حريم مقدس حيات محسوب ميشود و حيات و ممات دراختيار خدواند سبحان است و تصرف در حيات بدون مشيت الهي خيانت ميباشد. در مقابل اين نظر، گروهي معتقدند كه بالاترين مالكيت هر انساني حيات وي ميباشد و هر وقت بخواهد ميتواند دست به خودشكي بزند.
امروزه معتقدند كاستن از درد و رنج برمبناي رأفتي كه انسان دارد ميتواند نوعي هديه مرگ راحت باشد و بيماران لاعلاج و مرگ مغزي ميتوانند از آن بهره ببرند. اين امر شايد ابتدائاً با وسواس انجام گيرد، ولي كمكم عادي خواهد شد و كار به اينجا خاتمه پيدا نميكند و شايد به مرحلهاي برسد كه سليقهاي شود و هركسي بنا به نظر خود كه مثلاً اين بيمار ديگر لاعلاج است و بنا به خواهش بيمار كه ميگويد مرا از اين درد و رنج نجات بده، به اين نتيجه برسد كه بايد به بيمار مرگ راحت هديه كرد. به عبارت ديگر، براساس نظر خود راجع به سختي يا درد و رنج يا مرگ مغزي به اين عمل دست ميزند و چه بسيار كساني كه به قتل ميرسند يا به عبارتي در معرض سوءاستفادههاي فراوان قرار ميگيرند.
ديگر اين كه امروزه معتقدند «به مرگي» از نظر مادي، اقتصادي و اجتماعي به نفع جامعه است. مكتب سودگرايي (Utilibrisanism) اينان معتقدند ايناني كه مغزش از كار افتاده و زندگي نباتي دارد و به ظاهر زنده است و يا كساني كه مرگشان حتمي است و زندگي دردآوري دارند و درمان طولاني لازم دارند به خاطر مسائل اقتصادي بايد او را از دارو و يا غذا محروم كنند تا بميرد؛ چون از نظر اجتماعي سودمند نيستند و از نظر اقتصادي هم ضرر ميرسانند، و بايد از امكانات موجود براي بيماراني كه امكان زنده بودنشان بيشتر است استفاده شود.
در مكتب ما اساس، تقدس حيات است نه سودمند بودن از نظر اقتصادي. اما چنانچه اخلاقي بودن رفتار نسبت به ديگران را براساس مقدار نقص كه حاصل ميشود سنجيده شود، ميبايست افراد عقب مانده و بيمار و سالمند را كه داراي حداقل ارزش اقتصادي هستند، فداي ديگران كرد.
كساني كه طرفدار اوتانازي هستند بايد بدانند كه درحال حاضر اين عمل، جرم سنگيني محسوب ميشود و نبايد اين عمل طبق موازين شرعي و قانوني انجام شود ولي اگر بخواهند روزي اين امر قانوني شود براي تصويب آن، چهار ركن لازم است:
1- فتاواي مراجع عظام؛
2- نظريه پزشكان و حقوقدانان؛
3- عرف عامه؛
4- رويه قضايي كه در اثر آراي حقوقدانان به وجود ميآيد.
نكته آخر اين كه امروزه متأسفانه، اوتانازي اخيراً پيشهاي براي كسب مال شده است، در كشورهايي كه اوتانازي غيرقانوني است با بردن متقاضيان به كشورهايي كه اين عمل قانوني است به انجام اين كار ميپردازند و اخيراً هم يك كشتي «بلندي» در استراليا مشغول به اين كار است؛ يعني در بندرگاه داوطلبان مرگ آرام يا اوتانازي با پرداخت هزينه وارد كشتي ميشوند و آنگاه مقامات كشتي براي آنكه كار آنها قانوني باشد آنان را به دور از ساحل به آبهاي بينالمللي برده و در آنجا كشتي «بلندي» چون در خاك «بلندي» محسوب ميشود و قانون «بلند» در آنجا حكمفرماست، آن افراد را به شيوه مرگ آرام به دريا ميريزند.
در كشور ما، حيات آدمي يك وديعه الهي است كه اختيار آن به دست خود شخص يا طبيب و كسان او نيست. «به مرگي» طبق موازين شرعي اسلام و قوانين موضوعه، مجازات قتل عمد را دارد. رضايت بيمار يا بستگان مطرح نيست؛ يعني آنها حقي بر حيات ندارند، طبق ماده (206) قانون مجازات اسلامي، قتل در موارد زير عمد است: بند «ج»: مواردي كه قاتل قصد كشتن ندارد و كاري كه انجام ميدهد نوعاً كشنده نيست ولي نسبت به طرف بر اثر بيماري يا پيري يا ناتواني يا كودكي و امثال آن نوعاً كشنده باشد و قاتل نيز به آن آگاه باشد؛ يعني اگر صدمهاي به بيمار وارد آيد كه موجب مرگ شود، قتل عمدي است.
7 دیدگاه
تدریس زیست شناسی
سلام.وبسایتتون خیلی خوب و مفیده.به
کارتون ادامه بدین
admin
با سلام و سپاس از لطفتون
سینا
خیلی هم عالی
انشالا بتونن ناحق رو حق کنن
تیشرت زنانه
سلام میشه لینک داخل مطلبو چک کنید.برای من مشکل داشت.ممنون
لباس عروس
عالی
کارتون حرف نداره
ممنونننننن
قاسم
عالی و جامع بود من تا الان نمیدونستم کار پزشک قانونی چیه دقیقا. ممنونم
قاسم
کامل و جامع بود. موفق باشید.