یک چهره شکفته به از صد چمن گل است
مردی است تکیه داده بر کرسی قضاوت و آن هم در بالاترین سطوح شغلی اما رفتاری دارد نرم و متواضعانه و چهره ای دارد شکفته و متبسّم و در همان حال مبادی بسیاری از آداب فراموش شده در
روابط اجتماعی.
او در مواجهه با اصحاب دعوا و ارباب رجوع و کسی که به تریبون دادرسی نزدیک میشود از جای برمیخیزد و به آنان اشاره میکند که در صندلیِ نزدیک به او بنشینند و آنگاه بیسکویتی یا شکلاتی از آنچه در کشوی میزش یافت میشود به آنان تعارف میکند و بعد نوبت میرسد به اینکه به چه کار آمدهاند و گرفتاری شان
چیست؟
ا
ین مرد در نگاه دیگران شأن قضا رابه چیزی نگرفته است تا به اصول مقبول جامعه ایرانی وفادار
بماند.
آیا رفتاری از این گونه نمیبایست الگویی باشد برای دیگر صاحب منصبان و پشت میز نشینان؟!