آیت الله یزدی (قسمت دوم)
شما در قدم اول بر اجرای دقیق قانون و عدالت برای صغیر و کبیر و عالی و دانی اصرار داشتید. خود حضرتعالی در همین زمینه در مورد موضوعی به دادسرا تشریف بردید اینکه رئیس قوه قضائیه با جایگاه علمی و منصبی که دارد در دادسرا مثل یک فرد عادی حاضرشده و به قاضی پاسخگو باشد، خاطره جالب و الگوی مناسبی است دراین خصوص توضیح بفرمایید.یک موردی پیش آمد که یکی از جراید یا یک کسی که متکی به یکی از مقامات بود به یکی از مقامات قضائی اهانت کرده بود. این موضوع ادامه پیدا کرد و من گفتم باید دادگاه به این موضوع رسیدگی کند. موضوع به دادگاه رفت و فرد موردنظر چند بار احضار شده بود اما کسی نمیتوانست ایشان را جلب کند. من علت توقف پرونده را پرسیدم. گفتند ایشان یک شخصیتی است و نمیآید. گفتم این حرفها معنی ندارد. هر شخصیتی که به دادگاه برای توضیح احضار میشود این به معنای متهم بودن نیست.
آن آقا حتماً باید بیاید. برای اینکه مسأله شکسته بشود، گفتند شما هم تشریف بیاورید. من هم استقبال کرده و پس از تعیین وقت مثل افراد عادی به دادسرای مربوطه رفتم. وقتی وارد دادگستری شدم دادستان محترم به استقبال من آمدند.
گفتم: من برای بازدید نیامدهام و بهعنوان یک مطلع توسط قاضی یکی از شعبات احضار شدهام و به آنجا میروم. شما سرکار خودتان تشریف ببرید.
گفت: من فقط بهعنوان راهنما که شمارا به شعبه راهنمایی کنم میآیم. بالاخره باهم به شعبه مربوطه رفته و نشستیم و آقای دادستان به درخواست من تشریف بردند. برای قاضی کمی مشکل بود که از من سؤال کند ولی با اصرار من ایشان
پشت میزشان نشستند و بنده هم در جایگاه مطلع قرار گرفتم. چون قاضی خیلی احتیاط میکرد گفتم برادر عزیز هر طوری که با دیگران برخورد میکنید با من هم همانطور عمل کنید.
شما قاضی هستید من هم یک توضیحدهنده درنتیجه ایشان کار را شروع کرده و سؤالاتی پرسید و بنده توضیح داده و امضا کردم. وقتی این جریان به گوش آن آقا رسید، در دادگاه حاضر شد و به شکلی آن پرونده را حلوفصل کردند.
به نظر خود من این کار مهمی نبود اما فکر میکنم دستگاه قضائی باید چنان اعتباری داشته باشد که وقتی کسی را احضار کردند تصور نکند که بهعنوان متهم یا مجرم احضار شده است. محکمه اعتبار بالایی دارد و قاضی کسی است که هر شخصیتی را که احضار کرد باید آن فرد بیاید و پاسخگو باشد.
در پایان دوره دوم ریاست شما ما چند نفر بودیم که قصد داشتیم به محضر مقام معظم رهبری رفته و برای ابقای شما در مقام ریاست قوه قضائیه برای سومین دوره از ایشان استدعا کنیم. وقتی قضیه را با خود شما در میان گذاشتیم با عصبانیت فرمودید که: این منصب، منصب مهمی در جمهوری اسلامی ایران است. من ده سال کارکردهام و هرچه ابتکار عمل داشتهام به کار بستهام اگر شما دوست من هستید این مسائل را مطرح نکنید و بنده برگشتم و به اطلاع دوستان رساندم. الآن ۱۰ سال گذشته است. فرض کنید با توجه به تجربیات و خلوص نیت و دید حکومتی که شما دارید و زبانزد خاص و عام است، مقام معظم رهبری بار دیگر شمارا بهعنوان رئیس قوه قضائیه منصوب کنند. آیا با توجه به شرایط فعلی میپذیرید؟
_ سؤال عجیبی میکنید. من تعجب میکنم که چرا سؤال میکنید؟ فراموش نمیکنم که روزهای آخر واقعاً روزشماری میکردم که هرچه سریعتر تمام شود. خدا را شاهد میگیرم که در روزهای آخر وقتی در دفترم نماز میخواندم یکی از دعاهایم این بود که این چند روز بهسلامتی بگذرد و من بتوانم از این مسؤولیت کنار بروم. مسؤولیت سنگینی است. چون پیش خودم احساس میکردم که ممکن است کوتاهی در انجاموظیفه صورت بگیرد.
من یک پوشهای داشتم که انتقاداتی را که از خودم میشد در آن جمعآوری میکردم و دراین اواخر هفت یا هشت برگه قیمتی در اختیار من بود که از روزهای اول این انتقادات را کرده بودند و من سعی میکردم هرچه میتوانم استفاده و اصلاح کنم و هرچه را که نمیتوانم بالاخره انتقادی است که ممکن است مورداستفاده قرار بگیرد. من در دوره کاری که داشتم برخی جریانها را هم نوشتهام و راضی نیستم در زمان حیاتم درجایی منعکس بشود.
بنده معتقد بودم هرکسی در دوران خاصی توان ابتکار، تفکر و خلق یک پدیده جدید را دارد ولی وقتی تمام شد باید فرد دیگری با نیروی جوانی و ابتکار و قدرت جدید بیاید. تعارف هم ندارد هر انسانی همینطور است. من کاملاً توجه دارم که در آن شرایطی که آمدم هم کار قضائی انجام میدادم و هم سعی میکردم کارهای شوراهای مربوطه و بعضی ملاقات و دیدارها و تماسها را انجام دهم.
کاری که خارج از محوطه کاریام بود و میگفتم به نظر من اشکال شرعی دارد انجام نمیدادم. کسانی بودند که اصرار میکردند که کلاس درسی بگذار حداقل در مورد این نوشتههایی که در فرصتهای تعطیلی دنبال میکنی یک بحثی بگذار. میگفتم در وقت اداری نمیشود در وقت غیر اداری هم میبینم که کارهای الزامی وجود دارد.
شرایط سنی آن موقع ایجاب میکرد و خداوند هم عنایتی داشت و بالاخره یک کارهایی انجامشده بود. در هر کاری اینطور است. بعد هم حضرت آیتالله شاهرودی با یک نیروی جوانی تازهای آمدند و کارهایی را انجام دادند.
الآن اگر من و امثال من بخواهیم یک چنین مسؤولیتهایی را بپذیریم به نظر من واقعاً خیانتی به دستگاه قضائی میشود؛ یعنی من و امثال من در سنی هستیم که با یک گفتوگوی ساده خسته شده و نمیتوانیم کارکنیم. معنا ندارد کار به این سنگینی را بپذیریم.
حتماً باید اینکارهای سنگین در اختیار یک نیروی جوان قرار بگیرد. البته آن نیروی جوان هم باید شرایط لازم شامل اجتهاد و قدرت و مدیریت و ابتکار و خلاقیت را داشته باشد و بتواند مجموعه را یک گام به جلو ببرد. چون مجموعه متعلق به فرد نیست. من مطمئنم که چنین پیشنهادی را هرگز به کسی باسنوسال من نمیکنند. امیدواریم انشاءالله در پایان دوره آیتالله شاهرودی و در شروع دوره جدید کسی بیاید که بانشاط جوانی و درعینحال با شرایط قانونی و سنی بتواند قوه قضائیه را چند قدم بهپیش ببرد. پس این سؤال درستی نیست که فرد مسنی برای ریاست دستگاه قضایی بیاید. ماها برای نماز جماعت و آخوندی کردن خوب هستیم ولی برای اداره قوه قضائیه که افراد مسن را دعوت نمیکنند.
با توجه به اقداماتی که شما انجام دادید در بین قضات و کارمندان دارای محبوبیتی غیرقابلانکار دارید. در جایگاهی که هستید بهعنوان رئیس حوزه علمیه چه توصیهای به قضات و کارکنان دستگاه قضایی دارید؟
_ من توفیق پیدا کردم که یک دوره در آموزش قضات شرکت کنم و بحث احکام قضا و آداب قضا را در آن دوره بیان کردم که البته این مباحث ظاهراً چاپشده است. در درجه اول تفاوت بین احکام و آداب را بیان کردم. حکم قضائی عبارت است از آن چیزی که اگر رعایت نشود قضا غلط و باطل است و قابلاجرا نیست ولی ادب قضائی چنین اثری ندارد. اگر ادب قضائی رعایت شود زیبایی قضا است و اگر رعایت نشود اشکالی ندارد و قاضی به وظیفه عمل کرده است.
در آداب قضا هیچکس نمیتواند بهاندازهای که امیرالمؤمنین (ع) برای شریح و کسان دیگر فرمودهاند این قبیل مسائل و آداب را بگوید و واقعاً همین آداب باید سرمشق همه ما باشد.
در درجه اول قاضی باید بین خود و خدا به صلاحیت خویش مطمئن باشد و به نمره و مدرک و اجازه و غیره توجه نکند. قضاوت چه حقوقی و چه کیفری یعنی جاری کردن حکم خدا درباره بنده خدا و هرچه که باشد مربوط بهحق مردم است.
و اگر قاضی به این نکته توجه داشته باشد که به قول عوام در جایگاه امیرالمؤمنین (ع) قرار دارد، باید مواظب باشد که احکام خدا را جابهجا نکند و خداوند را ناظر بر اعمال خود بداند و در حقیقت حق خدا را رعایت نماید.
همه ماها در همه احوال زندگی باید خداوند را در نظر داشته باشیم؛ اما قاضی بهخصوص در لحظه صدور حکم و نوشتن کلمهای که مربوط به جان و مال کسی یا در مورد جمعی است باید خدا را رعایت بکند. اگر این کار را بکند خداوند تنهایش نمیگذارد.
دریکی از روایات تصریحشده است که اگر قاضی درصدد رعایت حق برآید خداوند فرشتگانی را به کمک او میفرستد که فضای اطراف او را پاک نگهدارند و او بتواند بهدرستی قضاوت نماید و اگر خدایناکرده این را فراموش کرده و درصدد جانبداری از دوستان و اقوام خود برآمد خداوند او را به حال خود وامیگذارد و بلافاصله شیطان فضا را در اختیار میگیرد و هر طوری که حکم کند شیطان در آن حکم نقش دارد.
من در مقام توصیه نیستم ولی قاضی باید بداند بالاترین مقام و حساسترین کاری که در حکومت وجود دارد کار قضاوت است و خدا هم بر حکم قاضی ناظر است. طبعاً کار سختی است و شیطان به سراغ انسان میآید.
گاهی مدیران دفاتر یا برخی دوستان در کار انسان دخالت کرده و توصیه یا سفارشی میکنند. خطر بزرگی که احیاناً در دستگاه قضائی وارد میشود و هر مدیری باید مراقبت بکند پیشگیری از توصیه و توصیه گران است. گاهی ممکن است شخصیت مهمی توصیه کند. درحالیکه او در جریان پرونده نیست و به خاطر خدا چیزی نوشته است ولی قاضی اشراف به قضیه دارد و باید به خاطر خدا فارغ از توصیه وی یا توصیه هر دوست و رفیقی حکم خدا را انجام بدهد و از کسی هم نترسد.
قاضی باید اینگونه باشد. گاهی شنیده میشود که میگویند ممکن است ما را کنار بگذارند مگر روزی ما دست انسانها است. خوب کنار بگذارند کار دیگری که نمیتوانند بکنند؛ بنابراین اگر قاضی این روحیه شهامت و جرئت را داشته باشد حتماً در دستگاه هم پیشرفت کرده و قاضی برجستهای خواهد شد و خداوند هم کمکش خواهد کرد و از طرفی دستگاه قضائی هم رشد خواهد کرد.