سرمقاله منتشر شده در روزنامه دنیای حقوق
نویسنده : محمدرضا خسروی
درجایی خوانده بودم یا از کسی شنیده بودم که در عدلیه دوران گذشته چند تن از وکیلان آن زمان -و ازجمله شیخ عیسی انصاری نامی- بدون اینکه دفتری داشته باشند و دارالوکالهای، از آغاز بامداد دریکی از سرسراهای شمالی و جنوبی کاخ دادگستری روی نیمکتهای سنگی سرد با کیفی و کتابی در کنار دست مینشستهاند و با موکلان اتفاقی خود گفتوگو میکردهاند و سپس با قبول وکالت، خاطر مراجعهکننده را جمع میکردهاند. اینان صدالبته که با تعیین وقت قبلی و با پرداخت حق ویزیت و با معین کردن نصابی برای حداقل دستمزد بهکلی بیگانه میبودهاند این بماند که گفته میشود آنان با خود عهد بسته بودند که در هرروز از اولین مراجعهکننده دستمزدی متعارف بگیرند و بقیه وقت را تا نیمروز بهگونهای رایگان پاسخگوی مراجعهکنندگان باشند. آنان بخش مجانی مشاوره را برکت کار خود و لازمه شرافت شغلی خویش بهحساب میآوردند. در همان حال در بین آحاد مردم و طبقات اجتماع از حیثیت و آبرویی هم برخوردار بودند.
شاید وکلای معاصر ما و بهویژه وکلای جوان آن سلوک سنتی وکالتی را برنتابند یا اصلاً باورشان نشود که میتوان وکیل بود و رفتاری ازایندست هم داشت. برای آگاهی این دسته از نا باوران خواهم گفت که سالهای سپریشده، سالهای حضور پررنگ فضیلتهای بشری هم بودهاند زندگی درگذشتههای نسبتاً دور، دور ملایمی داشته است. مردم صبر و شکیبایی و حوصله داشتهاند، بزرگواری و کف نفس و قناعت داشتهاند و برای رسیدن به مالومنال راه صدساله را یکشبه نمیپیمودهاند با مرامی دلارام و دوستداشتنی زندگی میکردهاند اما در زمان ما تقویمها با شتاب ورق میخورند و سالها بهسرعت سپری میشوند، زندگی دور بسیار تندی گرفته است و همگان در دل دارند که در کمترین زمان به همهچیزی که در سردارند برسند.
خوب به همین دلیل است که میبینید وکالت همرنگی دیگر به خود گرفته است و وکیل برای بیشتر مردم دستنیافتنی مینماید، پس تعجبی ندارد که ما دیگر باکسانی از نسل وکلای موصوف در صدر این مقال سالهاست که وداع کردهایم. امروزه وکالت دارد به جرگه مشاغل اشرافی و گران وارد میشود و برخی از وکلا کمتر از فلان مبلغ حقالوکاله و بهمان نصاب خواسته را نمیپذیرند و شاید دیگر بتوان گفت وکالت از نوعی که گفتم به قصهها پیوسته باشد قضات، وکلا، کارشناسان و پزشکان در بدایت کار برای وفاداری به شرافت شغلی خویش سوگند یادکردهاند اما دریغ که این وفاداری را کمتر به سر بردهاند. در همین شغل طبابت که امروز بهمثابه حرفهای پولساز در جامعه ظاهرشده است نمونههایی درگذشته داشتهایم که حتی در شغل وکالت هم نداشتهایم و من برای اینکه معاصران خود را از کم و کیف احوال برخی از پزشکان شریف و دارای مناعت طبع و بزرگوار آگاه کنم به دو نمونه که خود شاهد بودهام اشاره میکنم:
در شهر مرزی جام پزشکی بود که دکتر کوثری خوانده میشد او یکی از اتاقهای سرای خود را بهعنوان مطب آماده کرده بود، بدین گونه که خود در وسط اتاق بر تختهپوستی مینشست و دورتادورش را انواع داروها و تجهیزات پزشکی (درخور آن زمان) گرفته بود. مریض از میانبستههای دارو راه میگشود و در نزدیکی طبیب مینشست. احوال خود را بازگو مینمود و طبیب پس از تشخیص بیماری نسخهای از کنار دستش برای او میپیچید و به دست مریض میداد و مریض چیزی را بهعنوان حق ویزیت و بهای دارو در زیر تختهپوستی که طبیب بر آن مینشست جای میداد و بیرون میرفت. و دکتر کوثری حتی نگاه نمیکرد که آنچه بیمار داده است به بهای دارو برابری میکند یا نه، حق ویزیت بماند. نمونه دیگری را در مشهد شاهد بودهام و این را همه اهل خراسان دیدهاند و نهتنها من که دکتر مرتضی شیخ در محکمهاش واقع در بالا خیابان، هم نبض میگرفت و معاینه میکرد هم دارو میداد و هم درزمانی که بیمار پول معاینه و دارو را میخواست بدهد تعمداً سرش را به چیزی گرم میکرد تا نبیند بیمار چه خواهد داد و در مواردی کرایه راه و خرجی روستاییان غریب در مشهد را هم خود میپرداخت.
نمونه فرنگی این اسطورهها را دیگر همه میشناسند، دکتر آلبرت شوایتزر را میگویم که با کوله باری از دوا و دارو و ابزار کار طبابت شبان و روزان نفسگیری را در بیابانها، واحهها و بیغوله و آبادیها میگشت و به تن خویش، بیمار را مییافت و مداوا میکرد و به راه خود ادامه میداد! سؤال این است که پزشک و وکیل و نمیدانم کارشناس و مترجم و دیگر صاحبان حرف قضایی و اجتماعی چرا اینگونه به مسخ چهره دوستداشتنی شغل خود دسته یازیدهاند، چرا؟ آیا هنگام آن نرسیده است که در بحبوحه شتاب روزگار و در جریان تخریب روزافزون فضیلتهای اخلاقی، کمی دست نگهداریم و به گذشتهها نگاهی داشته باشیم؟ من با توجه بهعنوان این نوشته که ویژه شغل وکالت گشوده شده است عجالتاً با دیگر دارندگان مشاغل ضرر و خرد و کلان کاری ندارم اما در خطاب به جامعه پرشمار وکیلان دعاوی عرض میکنم که به خدا بهپیر به پیغمبر، به ماه به ستاره به خورشید و به هر چیزی که ایماندارید توجهتان میدهم که روندگان طریقت به نیم جو نخرند، قبای اطلس آنکس که از هنر عاری است و هنر اصلی در وکالت دستگیری است نه مزدبگیری، فتامّل تأملاً کثیراً.