تحلیل جرم از دیدگاه مارکس
مارکس همچون دورکیم به بررسی عوامل بیرونی پدیدههای اجتماعی میپردازد مارکس معتقد است که زیربنای جامعه را اقتصاد تشکیل میدهد و سایر ابعاد اجتماعی از قبیل خانواده، سیاست، اخلاق، فرهنگ مجرم روبناست و معلول عوامل اقتصادی شمرده میشود بنابراین پدیده بزهکاری را ناشی از فقر میداند و معتقد است تقسیم ناعادلانه ثروت و نابرابری اجتماعی موجب اعمال مجرمانه میشود ازاینرو بیشتر بزهکاران را مردم فقیر و کمدرآمد جامعه میداند گروهی از جرم شناسان که عمدتاً به مکتب کمونیستی تمایل دارند نیز همین اعتقاد را دارند.
مارکس در تحلیل سرمایهداری مبارزه طبقاتی را سنگ زیربنا میداند در «بیانیه کمونیسم» میگوید تاریخ تمامی جوامع تا به امروز همانا تاریخ نبرد طبقات است: آزادمردان بردگان، نجبا و اعیان استادکاران و شاگردان و خلاصه ستمگران و ستمدیدگان در تضاد دایمی رو در روی یکدیگر ایستادهاند.
ازنظر او تاریخ جوامع بشری تجلی ستیز گروههایی است که مارکس آنها را طبقات اجتماعی مینامد. تضاد میان دو گروه متخاصم یعنی پرولتاریا و بورژوازی سرانجام به انقلاب کمونیستی میانجامد و از آنجا که همه جوامع به طبقات متخاصم منقسم بودهاند جامعه کنونی یعنی جامعه سرمایهداری نیز به یک معنا با جوامع پیشین تفاوتی ندارد. (توسلی،۱۳۸۰، ص ۱۴۰)
مارکس معتقد است که جنایت، فحشا، فساد، رفتار خلاف اخلاق در درجه نخست ناشی از فقر است که زاییده سیستم سرمایهداری است. بدینسان که عده معدودی با در اختیار گرفتن وسایل تولید، ثروتها را بهطور نامساوی قسمت میکنند و تناقضات را پدید میآورند. ارکس، هانری جرج، ویلیام بونگر و دیگران در شیوههای پیشنهادی خویش توصیه میکنند که باید کوشش خود را در راه بهبود وضع توزیع درآمدها به کاربریم و به نابرابریهای اقتصادی فایق آییم نهتنها به خاطر اینکه این امر بهخودیخود زیبنده نیست بلکه به خاطر اینکه نابرابریهای اقتصادی زاینده فساد، تباهی و انواع کجرویهاست. (شیخاوندی، ۱۳۷۹، ص ۲۰۰) جرم به یک تعبیر دور شدن از ارزشها و قوانین حاکم بر جامعه است که در شکلها و ابعاد گوناگون ظاهر میشود یکی از اشکال جرم سرقت و دزدی است که اگر با دیدگاه جامعهشناسی اقتصادی عامل این جرایم را مورد بحث و بررسی قرار دهیم عامل مهم اقتصاد و به تعبیر دیگر کسب درآمد و گذران زندگی در درجه اهمیت قرار میگیرند و بهبیاندیگر دزد به این دلیل اقتصادی به دنبال دزدی میرود که کار سالمی نداشته و از آن گذشته درآمدی ندارد؛ بنابراین تا زمانی که ساختار اقتصادی جامعه دگرگون نشده و زمینههای اشتغال سالم و مولد برای همه و یکایک افراد جامعه در سن کار چه زن و چه مرد فراهم نشود باید منتظر انواع جرایم سنتی یا مدرن باشیم. بنابراین در یک تحلیل مارکسیستی از جرم میتوان گفت تضاد طبقاتی در جامعه باعث به وجود آمدن طبقات فقیر و ثروتمند در مقابل یکدیگر شده است و طبقه فقیر با آگاه شدن ارتضاد و تفاوتهای خود نسبت به طبقه ثروتمند دچار یک حالت طغیان و سرکشی شده و به اعمال مجرمانه دست میزنند.