ویژگیهای شریح قاضی (قسمت ۴)
علیاکبر خدایی
شریح قاضی به لحاظ جسمانی و رفتاری، دارای ویژگیها و خصوصیات منحصربهفردی بود که منابع بعضی از حالات و اوضاع این شخص را ذکر کردهاند. در این مقال هرکدام از این خصوصیات ظاهری و اخلاقی وی بهصورت جداگانه بررسی میگردد.
رفتارهای خصوصی و عادی
طبق گفته منابع، شریح از گوشت اسب نیز استفاده میکرد و در همین رابطه، روایتی نیز در کتاب اخبار القضاه آمده است (۶۳). هرگاه به تشییعجنازهای میرفت، پیشاپیش آن جنازه راه میرفت (۶۴) و نوشتهاند که در تشییعجنازه، درحالیکه سواره بود، حاضر میشد (۶۵).
شریح نگهبانی مخصوص خود به نام ابراهیم داشت که این نگهبان تازیانهای نیز در هنگام همراهی و محافظت شریح به دست میگرفت؛ اما همین نگهبان هنگامیکه فردی را با تازیانهاش کتک زده بود، به خاطر این عمل توسط شریح، از منصبش عزل شد (۶۶) وی اگرچه در بعضی مواقع از گرفتن هدیه امتناع میکرد و میگفت که اگر هدیهای برای قاضی از درب وارد شود، حکم نمودن علیه آن فرد هدیه دهنده از پنجره خارج میشود؛ ولی با عین حال گرفتن هدیه توسط قاضی را مجاز میدانست (۶۷).
شریح شهادت دادن بنده و گواهی نمودن کودکی که به مرحله درک حقیقت رسیده باشد را جایز میشمرد (۶۸). در امر رهن نیز فوقالعاده حساس بود، بهطوریکه وقتی فهمید پولی را که به فردی قرض داده، آن شخص با آن پول وسیلهای را رهن کرده است، طلب خود را از وی وصول کرد (۶۹). بر اثر همین وسواسها و بدبینیها در مواقعی دست به اعمال عجیبوغریبی میزد؛ مثلاً افراد را تا دم درب خانهشان تعقیب مینمود که در بعضی از مواقع، اعتراض طرف مقابل را نسبت به عملکرد خویش برمیانگیخت.(۷۰) اگر فردی در زمینه قراری که با وی گذاشته بود، خلف وعده مینمود، آن را باطل میدانست و دیگر قبول نمیکرد.(۷۱) وی همچنین نسبت به شاهدان در قضاوت نیز حساسیت به خرج میداد و حتی در هنگام شهادت افراد، از آنها میخواست اقرار کنند که با عدالت به نفع فرد شهادت میدهند.(۷۲) همچنین شریح نسبت به املاکی که به خاطر مالیات گرفته میشد، فوقالعاده حساس بود؛ بهگونهای که حتی در آنها برای قضاوت کردن نمینشست.(۷۳)
وی زمان خاصی از شبانهروز را برای قضاوت معین کرده بود و در غیر از آن زمان به قضاوت نمیپرداخت و حتی در خصوص داوری درباره زنی، زمان قضاوت را بهوقت عشاء موکول کرده و گفته بود که در غیر از آن زمان به قضاوت نمیپردازد.(۷۴) او سخاوت و بخشش بیشازحد را جایز نمیدانست و موارد پیشآمده را تذکر و هشدار میداد.
(۷۵) شریح ظاهراً شرابی به نام طلا (به رنگ طلایی) مینوشیده است.(۷۶) در طول زندگانی دراز خود برای مدتی از درد پا رنج میبرده است و برای همین در بعضی مواقع کارهای عجیبوغریبی در مورد تسکین درد پای خود انجام میداد؛ مثلاً روی پای خود عسل میمالید و در آفتاب مینشست تا شاید درد آن را اندکی التیام بخشد.(۷۷) به گفته منابع او انسان رازنگهداری بود و اگر رازی در میان بود، سعی میکرد که بهگونهای وانمود کند که مسأله و رازی در میان نباشد.
حکایتی نیز در همین مورد در کتاب نوادر القضاه آمده است که مردی نزد شریح آمد و بهصورت در گوشی با وی به صحبتهایی پرداخت. وقتیکه آن مرد بیرون رفت، فردی از وی پرسید: ای اباامیه! آن مرد در گوشی به تو چه گفت؟ شریح گفت: من چیزی از او نشنیدم که به تو باز گویم.(۷۸) شریح عادت داشت که در هنگام راه رفتن سرش را پایین بیندازد. وقتی از وی در مورد علت این کار سؤال شد، جواب داد: من نسبت به صورتهای زیبایی که میبینم، در رنج و زحمت میافتم. برای همین سرم را پیش میاندازم تا با این موقعیتها برخورد نکنم.(۷۹)
نویسنده مشاهیر القضاه با نقل مطالبی از کتب مستند مینویسد که شریح از جمله قاضیانی بود که به آنچه که خداوند در کتابش فرستاده بود، یا در سنت پیامبر وجود داشت، قضاوت میکرد و در راه حق از سرزنش هیچ سرزنش کنندهای نمیهراسید.
وی حتی در مقابل خلیفه مسلمین علی (ع) نیز پای از دایره حق و عدالت بیرون نگذاشت (اشاره به چگونگی قضاوت شریح علیه حضرت علی در مقابل مرد یهودی) و فاروق ازآنجاکه قضاوت و سخن او را قاطع و حکمش را عادلانه دید، وی را بر منصب قضاوت شهر مهمی همچون کوفه امین دانست و با چشم بصیرت به وی نگریست و زمانی که متوجه شد، شریح جز از روی آگاهی حکمی را صادر نمیکند، منصب قضای کوفه را به وی سپرد. در دوران علی (ع) هنگامیکه خلیفه وی را در خصوص قبول یا رد سمت خود مخیر گرداند، وی از منصب کنارهگیری کرد و پس از استعفای او هیچ قاضی از قضات مسلمین نتوانست، جای خالی وی را پر کند…(۸۰).
پی نوشتها:
۶۳- اخبار القضاه، ج ۲، ص ۲۶۵؛ تاریخ الثقات، احمدبن ابوالحسن عجلی، ص ۲۱۷٫
۶۴- همو، ص ۲۶۷٫
۶۵- همو، ص ۲۷۷٫
۶۶- طبقات، ج ۶، ص ۱۳۷؛ اخبارالقضاه، ج ۲، ص ۲۷۷٫
۶۷- اخبارالقضاه، ج ۲، ص ۲۹۳٫
۶۸- همو، ص ۲۹۰٫
۶۹- همو، ص ۲۹۶٫
۷۰- همو، ص ۳۱۸٫
۷۱- همو، ص ۳۵۸٫
۷۲- همو، ج ۲، ص ۳۶۰٫
۷۳- همو، ص ۳۶۱٫
۷۴- همو، ص ۲۲۳٫
۷۵- همو، ص ۲۲۴٫
۷۶- همو، ص ۲۲۶٫
۷۷- صفه الصفوه، ج ۳، ص ۲۴٫
۷۸- نوادر القضاه، ج ۲، ص ۱۲۰
۷۹- عیون الاخبار، ج ۴، ص ۲۳٫
۸۰- مشاهیر القضاه، ص ۳۸٫
ادامه دارد- منبع: راسخون