عبدالرضا جوان جعفری بجنوردی، سید محمدجواد ساداتی
چکیده
در گستره ی جامعه شناسی کیفر، مجموعهای از باورها جای گرفته است که هر یک منطقی متفاوت در توجیه مجازات ارائه داده است. به رغم این تفاوت، آنچه تمامی نگرشهای پیش گفته را به یکدیگر پیوند میدهد، واقع گرایی در شناخت پدیدارها و از جمله پدیدار کیفر است.اندیشمندانی چون مارکس و فوکو به مجازات به مثابه ی ابزاری نگریستهاند که در خدمت پاسداری از قدرت حاکمان اجتماع است. در این نگاه، مجازات ابزاری است که صاحبان قدرت برای انقیاد اجتماع از آن بهره میبرند. نقطه مقابل این نگاه ابزارگرا، اندیشه کارکردگرای دورکهایم است که مجازات را نه یک امر ساخته و پرداخته ی نظام سیاسی، بلکه واکنشی طبیعی میداند که اجتماع در برابر رفتارهای معارض با ارزشهای خود بروز میدهد. در توصبف کیفری این جامعه شناس کارکردگرا، منشا جرم انگاری رفتارها، اراده ی وجدان جمعی است که با الصاق برچسب مجرمانه به رفتارهایی که ارزشها و باورهای مورد احترام او و به تعبیری اخلاق متعارف را مخدوش میکنند؛ از این مقدسات اجتماعی پاسداری مینماید. رویکرد پیش گفته، با نفی مفهوم هدفمندی مجازات، آن را به مثابه نیرویی میداند که وجدان جمعی در جهت دفاع از انسجام خویش در برابر بزهکاری، از آن بهره میگیرد.
کلید واژگان: انسجام اجتماعی، مجازات، ابزار گرایی، کارکردگرایی، نسبیت اخلاقی