واگویه های یک نویسنده معلومالحال
افضل الفضایل
به قلم محمدرضا محمدی جرقویه ای
بالاخره با هر زحمتی بود عمر دهساله دبیر کلی جناب بانکیمون هم سپری شد و ایشان عرصه را به دیگری پرداخت، از او شناخت شخصی نداشتم و هر وقت او را میدیدم احساس میکردم هنوز از اینکه بتواند کلهاش را چند سانتیمتر بیشتر از بدن و گردنش بیرون بکشد، ناامید نشده است،
وجدان نویسنده: بجای غیبت کردن برو سر اصل مطلب! چه آشی برای آن بیچاره پختهای؟
نویسنده: هیچ آشی !! اتفاقاً میخواهم ذکر خیری از آن مرد بزرگ کرده باشم!
وجدان نویسنده: چه ذکر خیری؟
نویسنده: یکی از سؤالات باز و لاینحلی که به نحو اساسی از دوران دبستان تاکنون با آن درگیر بودم این سؤال بود که علم بهتر است یا ثروت؟
وجدان نویسنده: خوب این موضوع چه ربطی به بانکیمون دارد؟
نویسنده: پاسخ به این سؤال عملاً چیزی در مایههای جبر و اختیار بود که بقول مولوی تا ابد طرفداران هر گروه دلایل طرفداری خود را دارند و من بهراستی مانده بودم که علم بهتر است یا ثروت؟ البته دراین میان یقین داشتم که فضیلتهایی وجود دارد که براین دو ارجح است ولی دعوای اصلی بین علم و ثروت بود!
وجدان نویسنده: کدام فضیلت؟
نویسنده: مثلاً عدالت! یقین داشتم عدالت هم بر علم و هم بر ثروت شرف و ارجحیت دارد ولی در دعوای بین این دو یعنی علم و ثروت مانده بودم!
وجدان نویسنده: خوب چه شد؟
نویسنده : یادتان میآید جناب بانکیمون عربستان را جنایتکار دانست و بعد از چند روز حرفش را پس گرفته و عربستان را از لیست سیاه خارج کرد و بعد هم رک و پوستکنده گفت که فشارهای مالی دولت فخیمه عربستان باعث این کار شد؟
وجدان نویسنده: بله ! یادم هست ولی هنوز ربطش را نفهمیدم!
نویسنده: جناب بانکیمون با اقدام خود بنده را از تردید و دو دلی برای همیشه خارج کرده و به من فهماند ثروت نهتنها بر علم که بر هر فضیلتی رجحان دارد بهویژه عدالت ! خدا هر جا که هست ، پشتوپناهش باشد!