سرمقاله
میتوان نوشت
محمدرضا خسروی
هرتا مولر نویسنده رومانیایی تباری که به آلمانی مینویسد اخیراً و در مراسم اعطای نوبل ادبیات که افتخار دریافت آن را پیداکرده بود سخنانی ایراد کرده بود که من از میان آنهمه، این جمله را برجسته یافتم که برای شما هم مینویسم: «حرفی را که نمیتوان گفت، میتوان نوشت» شاید مقصود وی آن باشد که اگر درزمانی که شاهد عینی وقایع هستی اوضاع بهگونهای بود که نتوانسته باشی حرفی بزنی، میتوانی آن را بنویسی و مثلاً آن را به نسلهای پس از خود منتقل کنی تا دریابند که تو چه کسی بودهای، در چه شرایطی میزیستهای و با چه دشواریهایی دستوپنجه نرم میکردهای معنای دیگر سخن او باید این باشد که فعالیتهایی که بر آن جلو گرفته شود، صدالبته از بین نمیرود بلکه از جای دیگری سر درمیآورد، یعنی که اگر زیرزمینی نشود، ضبط میشود و به نسلهای آینده منتقل میشود، معنای سومی هم دارد و آن همانا توصیهای است به جماعت قلمبهدست که کار آنان تعطیلبردار نیست یا بگویند یا بنویسند یا به عبارتی اگر دیدند که گویندگان و سخنوران باری از مطلبی را که باید گفته میشد نتوانستند بردارند تو با نوشتهات، با قلمت آن را بردار؛ و من که نویسنده این سطرها هستم میخواهم از موقعیت استفاده کنم و بگویم اکنونکه در زمان ما باری بههرحال اوضاع بهگونهای است که میتوان نوشت (و میبینید که دارند مینویسند) و عرصههای نوشتن چندان گسترشیافته است که انصافاً جلو گرفتنی هم نیست، اگر خاموش بنشینی گناه است. هم دارند میگویند و هم دارند مینویسند النهایه روزنامهها وظیفهدارند که فراتر از مسائل و مشکلات اجتماعی و فرهنگی و حقوقی و مالی و آنچه روزمره لقب میگیرد و به سراغ حاکمان و مدیران اداره جامعه هم بروند و عمل آنان را نقد کنند. من میپندارم که نقد عمل مدیران قطعاً سودمندتر از آفرین و احسنتی است که نثار آنان میشود. سودمندتر برای خود آنان و نه حتی الزاماً برای اداره شوندگان.