به خود آییم (۳۰)
حب نفس، منشأ عجب
به قلم جواد محدثی
(برگرفته از چهل حدیث امام خمینی)
ریشه عجب حب نفس است. چون انسان سرشت حب نفس دارد، اعمال کوچکش به نظرش بزرگ میآید و به سبب آنها خود را مستحق ثنا و ستایش میداند و کارهای زشتش در نظرش نیکو جلوه میکند و به کارهای بهتر و بزرگتر دیگران اهمیتی نمیدهد، نسبت به دیگران بدبین و نسبت به خویش خوشبین است و با یک عمل کوچک، خود را طلبکار خدا میپندارد.
یک سؤال: اگر پیامبر اکرم (ص) که راستگوست، به شما بگوید: شما تمام عمر را چه معصیت کنید یا طاعت، در پی عبادت باشید یا شهوات، در وضع شما تأثیری ندارد و درهرصورت اهل نجات و بهشت هستید، آیا بازهم اهل عبادت و ترک شهوات خواهید بود؟ آیا بازهم لذات نفسانی را برای رضای خدا ترک میکنید؟
و با اینکه نتیجه فرقی نمیکند، بازهم سراغ مستحبات و جمعه و جماعات میروید؟ یا سراغ خواستههای دل میروید؟
نتیجه میگیریم که کارهای ما برای لذات نفسانی و برای شکم و شهوت است و اگر لذتی را ترک میکنیم، برای لذت بزرگتر است و نمازمان هم برای رسیدن به حوریان بهشتی است نه قرب بهحق! و آراستن خود به اخلاق نیک و پرهیز از بدیها، برای تکیه زدن بر تختهای بهشتی و سکونت در قصرهای بهشت و پوشیدن جامههای حریر و رسیدن به آرزوهای نفسانی است و برای ارضای خودخواهی است، چرا به خدا نسبت میدهیم و پرستش حق میدانیم؟ فرق ما با یک کارگر روزمزد چیست؟ اگر عارفان اینگونه عبادات را گناه میشمارند، برای آن است که برای نفس خود و رسیدن به شهوات است نه قرب خدا. آنگاه در هر عبادت، بیشرمانه چندین دروغ در محضر خدا و فرشتگان میگوییم و منت هم میگذاریم و چون اخلاص در آن نیست، به شرک نزدیک میشود. نمازی که برای رسیدن به آمال دنیا یا آرزوهای آخرت باشد، چه ارتباطی باخدا دارد؟ بیچاره انسان که با همین نماز، مستحق عذاب میشود.
ای عزیز! چرا خود را طلبکار میدانی و با همین طلبکاری و عجب، عذابی دیگر برای خود تهیه میکنی؟ خداوند بافضل و ترحم تو را به بهشت میبرد نه با اعمالت. اگر ورق برگردد و عدل پیش آید، گند عبادات ما کمتر از گند معصیت گنهکاران نیست. به فرموده پیامبر خدا (ص): خداوند به حضرت داوود فرمود: ای داود! گنهکاران را مژده بده و صدیقان را بترسان. گفت: چگونه گنهکاران را بشارت دهم و صدیقان را بترسانم؟ فرمود: به گنهکاران مژده بده که من توبه پذیرم و از گناه درمیگذرم. صدیقان را هم بیم بده که از اعمالشان عجب نداشته باشند، چراکه هیچ بندهای نیست که او را برای حساب به پا دارم مگر آنکه هلاک گردد.
پس وقتی صدیقان که از گناه پاکاند، در حساب هلاکاند، من و تو چه گوییم؟ بااینهمه اعمال ریایی که داریم. با این حساب، اگر بازهم جای ناز و غمزه و عجب است، بکن و اگر جای خجلت و سرافکندگی است، پس از هر عبادتی استغفار و توبه کن.
آیا وقتی به نماز میایستی و قبل از ورود به نماز، میگویی: وجهت وجهی للذی فطر السموات و الارض… آیا روی دلت بهسوی آفریدگار آسمانها و زمین است؟ آیا تسلیمی و از شرک، خالصی؟ آیا نماز و عبادت و حیات و مرگت برای خداست؟ آیا شرمآور نیست که در نماز بگویی الحمدلله ربالعالمین، ولی برای بندگان بلکه دشمنان خدا ستایش کنی؟ بگویی: ایاک نعبد و ایاک نستعین، ولی از غیرخدا یاری بطلبی و برای حوری و شکم عبادت کنی؟ آیا به زیارتخانه خدا که میروی، مقصودت خدا و صاحبخانه است یا دیگری؟ آیا برای سید مظلومان عزاداری میکنی یا برای رسیدن به آمال و آرزوهای خودت؟
ای برادر! در نیرنگهای نفس و شیطان دقیق شو. او نمیگذارد یک عمل خالص انجام دهی و همین اعمال ناخالص را هم به سرمنزل برسانی. کاری میکند که با این عجب بیجا، اعمالت به باد فنا رود. نه به خدا میرسی نه به حورالعین، بلکه گرفتار عذاب میشوی. خیال میکنی با این اعمال و عبادات پوسیده و سر و دستشکسته و آمیخته به ریا، حقی بر خدای متعال پیدا میکنی، یا از محبین و محبوبین میشوی؟
ای بیخبر از حال محبان و آتشدل آنان! ای غافل از سوز مخلصان! پنداشتهای که اعمال آنان هم مثل من و توست؟ نماز امیرالمؤمنین (ع) و مناجات امام سجاد (ع)، مثل نماز و مناجات من و توست و برای حورالعین و گلابی و انار، آنهمه ناله و سوزوگداز داشتند؟ اگر همه بشر جمع شوند و بخواهند یک «لا اله الا الله» امیرالمؤمنین را بگویند، نمیتوانند!
ای عزیز! اینقدر لاف خدا مزن و ادعای حب خدا مکن.
ای عارف و صوفی! ای حکیم و مجاهد! ای فقیه و مؤمن و مقدس! ای گرفتاران دامهای نفس! اینقدر به خودتان خوشگمان نباشید و عشوه و ناز نکنید. از دل خود بپرسید که خداجو یا خودخواه است؟ این عُجبها چیست؟ عملی که بر فرض، همه اجزا و شرایطش درست باشد و بیریا و برای رسیدن به شکم و شهوت باشد، چه ارزشی دارد؟ باید انسان از آنها خجالت بکشد.
خداوندا! به تو پناه میبریم. ما بیچارگان را از شر شیطان و نفس اماره و مکاید آنها حفظ فرما. بهحق محمد (ص) و خاندان او. ادامه دارد.