نیاز انسان به اخلاق
علم اخلاق ازآنرو که فضیلت را از رذیلت و خیر را از شر میشناساند، همواره اهمیت داشته است. در قرآن کریم هدف از فرستادن پیامبر (صلیالله علیه وآله) تزکیه نفوس بیانشده است. و در سوره مبارکه شمس پس از یازده قسم، پروردگار میفرماید: «قد افلح من زکّها» یعنی به تحقیق کسی که تزکیه نفس کرد، رستگار شد. از این آیات استفاده میشود که تهذیب نفس هرچند مراتبی دارد و برخی از آن واجب و برخی مستحب است، اما امری حیاتی است که در اسلام جایگاه والایی دارد و پس از مسئله خدا و پیامبر (صلیالله علیه وآله) نوبت به مسئله اخلاق میرسد و اگر تهذیب و تزکیه نباشد چهبسا اعتقادات اصلی از دست برود.
اختصاص یافتن بخش قابلتوجهی از آیات قرآن کریم و روایات اهلبیت (علیهمالسلام) به تعالیم اخلاقی، بیانگر اهمیت مباحث اخلاقی است و از این مهمتر، کامل ساختن مکارم اخلاق، غایت بعثت پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله) معرفیشده است. آن حضرت میفرماید: «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق، علیکم به مکارم الاخلاق فان ربی بعثنی بها» (مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را تمام کنم، بر شما لازم است که به مکارم اخلاق عمل کنید همانا خداوند متعال مرا برای مکارم اخلاق مبعوث گردانید.) خداوند متعال سرچشمه تمام فضایل است و قرب و نزدیکی به او از طریق متخلق شدن به اخلاق الهی امکانپذیر است و هر فضیلتی آدمی را گامی به ذات مقدس نزدیکتر میکند.
در روایتی دیگر پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله) فضایل اخلاقی را وسیله ارتباط بین خداوند متعال و بندگان معرفی کرده و میفرماید: «جعل الله سبحانه مکارم الاخلاق صله بینه و بین عباده فحسب احدکم ان یتمسک بخلق متصل بالله» یعنی خداوند سبحان فضایل اخلاقی را وسیله ارتباط بین خود و بندگان قرارداد، همین بس که هر یک از شما دست به اخلاقی بزند، او را به خدا مربوط میسازد.
سفارش ائمه (علیهمالسلام) به کسب مکارم اخلاق خود دلیلی بر اهمیت آن است. علی (علیهالسلام) به کمیل میفرماید: «یا کمیل مر اهلک ان یروحوا فی کسب المکارم» یعنی ای کمیل خانوادهات را فرمان ده که روزها در پی تحصیل صفات پسندیده باشند.
کسب فضایل که گامی در جهت تأسی به الگوهای راستین بشری و همانندی با پیامبران الهی است، لطف عظیمی از ناحیه پروردگار است و باید آن را از خداوند متعال درخواست کرد. امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: «ان الله عزوجل خص رسله بمکارم الاخلاق فامتحنوا انفسکم فان کانت فیکم فاحمدوا الله واعلموا ان ذلک من خیر و الا تکن فیکم فاسألوا الله و ارغبوا الیه فیها» (خداوند متعال رسولان خویش را به مکارم اخلاق مخصوص گردانید، پس شما نیز خود را مورد آزمایش قرار دهید و با انبیاء مقایسه کنید، اگر صفات حمیده را در خودیافتید، خداوند متعال را سپاس گویید و بدانید که برای شما پسندیده است و در غیر این صورت از خداوند طلب توفیق کنید و از خود میل و رغبت نشان دهید که به مکارم اخلاق برسید.)
ضرورت توجه به اخلاق
بیشک تهذیب نفس و اصلاح آن نقش بسزایی در سعادت فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی دارد، بهگونهای که اگر انسان تمام علوم را تحصیل کند و همه طبیعت را به تسخیر خود درآورد، اما از تسخیر درون و تسلط بر نفس خود عاجز باشد، از رسیدن به کمال بازخواهد ماند. چهبسا نابسامانیهایی که در سطح جهان پدید میآید و گرفتاریهایی که بشر امروزه با آن دستبهگریبان است، ناشی از عدم توجه به مباحث اخلاقی باشد.
جامعههای مترقی و بهاصطلاح متمدن به سبب روگردانی از ارزشهای اصیل انسانی روزبهروز به جاهلیت نزدیکتر میشوند و نور معنوی که سبب روشنایی دلهاست، جای خود را به تیرگی میدهد و قلبها زنگار فراموشی موازین اخلاقی میگیرد و مسلمانان به علت عمل نکردن به معارف بلند اسلام، هرروز گرفتار مشکلاتی هستند. احیای ارزشهای اصیل اخلاقی و بازگشت به اصول فراموششده اسلامی شرط لازم حاکمیت بخشیدن اسلام در جامعههاست.
فراگیری و عمل به اخلاق، افراد بشر را از هرگونه عیب و نقص منزه و مبرا ساخته و او را به اوج مکارم اخلاق میرساند، نیروهای سرکش نفس را مهار و رام میکند و آنها را در مسیر حکمت و عدالت و عفت تقویت میکند تا به پایه مکارم اخلاق برسند.
علم اخلاق معادن مکنون در سرزمین نفس را استخراج میکند و آنها را بهصورت مکارم اخلاق درمیآورد و برای بهرهبرداری عمومی آماده میسازد. همین علم است که نهال گلهای زیبا و معطر را در صفحه نفس مینشاند و بهشت برین از مکارم اخلاق را در آن به وجود میآورد.
مکارم اخلاق علاوه بر آنکه صاحبش را به عالیترین درجات انسانیت میرساند و بر دیگران برتری میدهد، در آخرت هم او را به عالیترین درجات بهشت ارتقاء خواهد داد. ازاینرو لازمترین علمی است که باید آن را فراگرفت. امام کاظم (علیهالسلام) در سخنی زیبا، ضرورت فراگیری این علم را بیان میکند و میفرمایند: «الزم العلم ما ذلک علی صلاح قلبک و اظهر لک فساده» (لازمترین علمها برای تو، آن علمی است که دل و ضمیرِ وجودت را اصلاح کند و فساد اخلاق تو را ظاهر سازد.)
رسالت اخلاق
امتیاز وبرتری انسان بر سایر موجودات، همانا عقل و قوه استدلال اوست. از طرفی هر فرد از افراد انسان با غرایزی همانند حب ذات، میل به کمال، استخدام دیگران، علاقه به مال و مقام و غیر اینها آفریدهشده است. این غرایز که ضامن بقای انسان و سرچشمه هر نوع تحرک و جنبش حیاتی او هستند، آنچنان درروان آدمی ریشهدارند که گاهی سرنوشت او را به دست گرفته و خط و مشی زندگی او را تعیین میکنند و باقدرت و سرکشی خیرهکنندهای از نفوذ و بینایی عقل کاسته و آن را محدود میسازند. اینجاست که نقش اخلاق در زندگی و لزوم رهبری صحیح غرایز روشن و مسئولیت علمای اخلاق ارزیابی میشود. پس شکوفایی انسانیتِ انسان بهعنوان رسالت اخلاق معرفی میگردد. علی (علیهالسلام) در کلامی زیبا میفرمایند: «فمن تخلق بالاخلاق النفسانیه فقد صار موجوداً بماهو انسان دون ان یکون موجوداً بما هو حیوان.» (کسی که خود را به اخلاق بیاراید و شخصیت خویش را بپرورد انسان است وگرنه حیوان خواهد بود.)
رسالت علم اخلاق این است که با شناسایی استعدادهای گوناگون انسان و فضایل و رذایل روح آدمی، چگونگی ایجاد تعادل در میان امیال گوناگون و راه و روش تربیت نفس را میسر سازد، بهگونهای که انسان بتواند به کمال شایسته خود نائل شود. تفسیر واقعی این کمال و سعادت به آن است که انسان بهقدر ظرفیت و استعداد خود، چه در صفات نفسانی و چه در حوزه رفتاری، جلوه اسماء و صفات الهی گردد تا درحالیکه همه جهان طبیعی به تسبیح جمال و جلال خداوند متعال مشغولاند، انسان با اختیار و آزادی خویش، مقربترین و کاملترین و گویاترین مظهر الهی باشد.
پس میتوان چنین نتیجه گرفت که رسالت علم اخلاق شناسایی خلقهای پسندیده و خویهای ناپسند و راه پیراستن نفس از خلقهای ناپسند و روش آراستن نفس به سجایای پسندیده است. حال که اهمیت و رسالت اخلاق روشن شد به تعریف آن میپردازیم.
تعریف اخلاق
ماده «خَلق» (بالفتح) به معنای صورت ظاهری است و «خُلق» (بالضم) به معنای صورت باطنی است. صورت باطنی انسان همچون صورت ظاهریاش دارای هیئت و ترکیبی زشت یا زیباست. راغب در مفردات هر دو را (خَلق و خُلق) در اصل یکی میداند، لکن «خَلق» (بالفتح) را مخصوص شکلها و هیئتهایی میداند که با چشم و بصر درک میشوند و «خُلق» (بالضم) را به سجایا و قوایی که با بصیرت قابلدرکاند.
مجمع البحرین «خُلق» (بالضم) را به سجیه و کیفیت نفسانی که افعال از آن بهآسانی صادر میشود، معنا کرده است.
علمای اخلاق برای آن تعاریفی ذکر نمودهاند. ابن مسکویه چنین میگوید: «خلق همان حالت نفسانی است که انسان را به انجام کارهایی دعوت میکند، بیآنکه نیاز به تفکر و اندیشه داشته باشد.»
پس سلسله صفاتی که در نفس و روح انسان ثابت و ریشهدار است و بهصورت ملکه شده و بهراحتی منشأ صدور اعمال خوب یا بد میشود، اخلاق نامیده میشود. گاهی این افعال و اعمال شرعاً و عقلاً پسندیده است که به آن اخلاق نیکو و گاهی ناپسند است که به آن اخلاق بد میگویند.
موضوع علم اخلاق
موضوع هر علم عبارت است از آن حقیقت کلی که محور تمام مسائل آن علم است. موضوع علم اخلاق، نفس ناطقه و جان است، اما نه ازآنجهت که نفس مجرد یا مادی است، بلکه ازاینجهت که از این نفس انسانی بااراده و اختیار خودش افعالی، اعم از نیک و بد، صادر میشود. حقیقت انسان نفس اوست و رسوخ خلقی خاص در نفس انسانی، سبب انجام کرداری نیک یا بد خواهد شد. اگر شرافت و اهمیت هر علمی به شرافت موضوع آن باشد، بیتردید پس از علم خداشناسی شریفترین علمی که جامعه بشری به آن نیاز دارد، علم اخلاق است، زیرا پس از آفریدگار که موضوع خداشناسی است هیچ موجودی به شرافت جان و نفس آدمی نیست.
تاریخچه علم اخلاق
رسولان و انبیای الهی علاوه بر دعوت مردم به توحید و خداپرستی آنان را به اخلاق صحیح نیز راهنمایی میکردند. حضرت آدم (علیهالسلام) سفارشهایی به فرزندان خود داشت و سایر پیامبران الهی هم به تکمیل اخلاق پرداختند تا آنجا که بخش عظیمی از دستورات حضرت عیسی (علیهالسلام) را مباحث اخلاقی تشکیل میدهد. در میان فلاسفه هم بزرگانی چون سقراط، ارسطو و افلاطون به مباحث اخلاقی توجه داشتند. تا آنکه پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله) مبعوث به رسالت شد و غایت بعثت او اتمام مکارم اخلاق بود. عالمان و حکیمان مسلمان با الهام گرفتن از تعالیم قرآن کریم و سنت پیامبر (صلیالله علیه وآله) از روزگار صحابه، همواره به مباحث اخلاقی توجهی ویژه داشتهاند. کهنترین نمونههای اندیشه اخلاقی و قدیمیترین متون اخلاقی نامههایی از امام علی (علیهالسلام) است که صحت صدور آنها از سندی کافی، برخوردار است. پس اولین کسی که علم اخلاق را تأسیس کرد امیر مؤمنان علی (علیهالسلام) است که نامه معروفش به فرزند بزرگوار خود امام مجتبی (علیهالسلام) پیش از پرداختن به مواعظ، مباحثی کلی درباره تزکیه نفس مطرح کرده و اساس و ریشه مسائل اخلاقی را تبیین فرموده و ملکات فضیلت و صفات رذیلت را به عالیترین وجه تحلیل کرده است. نخستین کسی که کتابی بهعنوان «علم اخلاق» نوشت اسماعیل بن مهران أبی نصر سکونی بود که در قرن دوم میزیست. کتاب او به نام صفه المومن و الفاجر نام دارد. از اصحاب پیامبر (صلیالله علیه وآله) که در پایگیری نخستین مکاتب اخلاقی نقش مؤثر ایفا کردند هرچند که کتابی تألیف نکردهاند میتوان از سلمان فارسی که علی (علیهالسلام) او را همانند لقمان حکیم میدانست، نام برد. نقش ابوذر غفاری که عمر خود را در ترویج اخلاق اسلامی گذراند و خود نمونه اتم آن بود و در زهد و دنیا پرهیزی و اقامه حق و عدالتخواهی شهره بود، حائز اهمیت است. افرادی چون عمار یاسر، نوف بکالی، محمد بن أبی بکر و جارود بن منذر در ترویج مکارم اخلاقی دارای نقش اساسی بودند. حذیفه بن منصور از یاران امام باقر و امام صادق و امام کاظم (علیهمالسلام) بود و نبوغ خود را در مکارم اخلاق و تهذیب نفس نشان داد. همچنین عثمان بن سعید عَمری که از وکلای چهارگانه معروف ولیعصر «عمل الله تعالی فرجه الشریف» بود، از بزرگان و مروجان اخلاق محسوب میشود.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی حوزه