نگاه درخشت خام
تابلوای برای یک پرونده
در ماه چهارم کارآموزی قضایی، از سوی اداره آموزش قوه قضاییه به شعبه ۳۱۲ دادگاه عمومی مستقر در مجتمع قضایی قدوسی به ریاست جناب آقای سیفی معرفی شدم. ایشان علیرغم سن بالا و بیماری که داشتند، بهصورت فیالبداهه و بدون استفاده از هرگونه برگههای چاپی که امروز مرسوم است -که آفت دانش قضا شده است- و با خطی بسیار زیبا، مبادرت به انشاء رأی مینمودند. آنهم با چه تنسیق عبارات و استدلال کیفی. هنوز نمونه آراء و دستورات ایشان را در یادداشتهای شخصی خود بهعنوان گنجینهای از قضاتی که نسل آنان هرروز در حال زوال تجدید ناپذیر است، دارم.
دریکی از روزهای پنجشنبه گرم تابستان تهران، گفت: برای جمعهات تکلیفی در نظر دارم.
گفتم چیست؟
گفت که این پرونده، سه جلد است که شما باید آن را به خانه ببرید و یک تابلو درست کنید و شنبه برایم بیاورید.
گفتم تابلو برای پرونده!
تأکید نمودند بله تابلو.
گفتم جناب آقای صیفی منظور شما از تابلو براییم مبهم است.
خندید و گفت، منظور این است که آن را بهدقت بخوان، خلاصهای از پرونده تهیه کن؛ بهنحویکه از روی آن بتوانی کل پرونده را برایم شرح دهی.
شاید باورتان نشود چه عذابی گرفتم. خدایا چه کسی میخواهد اینهمه اوراق را برگ به برگ بخواند؟ اگر میتوانستم سه جلد پرونده را دراین مدت بخوانم، مینشستم یک جلد کتاب میخواندم!
نوع رابطه آن زمان کارآموزان با قضات مثل امروز نبود و حسابوکتابهای خاصی وجود داشت…
بدون اینکه بدانم جناب صیفی درصدد آموزش چه موضوع مهمی به من است، پذیرفتم و پرونده را به خانه بردم و بهعنوان اولین تجربه شبه قضایی برخورد با پرونده قطور، شروع به خواندن آن کردم. کل بعدازظهر پنجشنبه و روز جمعه را صرف پرونده کردم و توانستم خلاصهای در چند صفحه تهیه نمایم. شنبه نتیجه را به همراه پرونده خدمت آقای صیفی ارائه دادم که تقدیر کردند.
ایشان در علت تکلیف فوق، مطالب ارزشمندی عنوان فرمودند و حتی اشاره کردند که من برحسب تجربه قضایی از نگاه قبل از ظهر پنجشنبه شما متوجه شدم که شرایط روانی شما چیست ولی با خود گفتم هرچند سخت است ولی او بهعنوان کارآموز باید بیاموزد، چون در آیندهای نهچندان دور باید با همین پروندهها دسته و پنجه نرم کند و نهتنها برای آن تابلوی زیبایی تهیه کند بلکه باید بتواند به بهترین نحوه از صدور رأی آنهم برآید. علیرضا مرادی
منبع: قضاوت آنلاین